نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت

۴۳ مطلب با موضوع «دانستنی های دینی» ثبت شده است

شهادت حسین (علیه السلام) در تمام مجامع اسلامى و بلاد مسلمان نشین باتأثر و تأسف شدید رو به رو شد. براى مسلمانها غم انگیزتر از خبر فجیع شهادت یگانه سبط رسول خدا و یادگار آن سرور خبرى نبود. با افشاگرى‏ هاى اسیران کربلا و رفت و آمد مطلعین، عموم مردم از سوء رفتار بنى ‏امیه با خاندان رسول خدا آگاه شدند و موج نفرت و انزجار به زودى همه جا را فرا گرفت حتى در اندرون خانه یزید نیز صداى اعتراض بلند شد. و گروهى از کسانى که براى جنگ با آن حضرت به کربلا رفته بودند تا زنده بودند در ناراحتى وفشار و عذاب روحى بودند. اگر چه در پارهاى از نقاط دور افتاده از مرکز اسلام که تربیت آنها تحت سلطه شدید اموى بود و کنترل اخبار، آنها را از آگاهى به حقایق آنچه در عالم اسلام اتفاق میافتاد، مانع بود در ابتدا آنطور که باید شهادت آن حضرت به گوش افراد نرسید، ولى با تبلیغات و افشاگریهاى اسیران کربلا و رفت و آمد مطلعین، عموم مردم از سوء رفتار بنی امیه با خاندان پیغمبر آگاه شدند و موج نفرت و انزجار به زودى همه جا را فرا گرفت. 


دوست و دشمن، عالم و جاهل، زن و مرد، از این واقعه انگشت حیرت به دندان گزیدند و از مهابت این عمل وحشیانه و گستاخى و جسارتشان نسبت به هتک حرمت خدا و رسول تعجب ها نمودند. 

امّ سلمه که در بین زنان پیغمبر (ص)، بعد از خدیجه، امّ المؤمنین، نمونة برجسته یک زن مسلمان بود به روایت ابن سعد، وقتى خبر شهادت حسین (علیه السلام) به او رسید (متعجبانه) گفت: 

آیا چنین کارى را کردند؟ خداوند خانه ها و قبرهایشان را از آتش پر کند، سپس آنقدر گریه کرد تا بیهوش شد.

حسن بصرى میگفت: اگر کشندگان حسین از قوم من بودند و مرا میان بهشت و جهنم مختار میساختند، آتش جهنم را بر بهشت میگزیدم براى آنکه در بهشت، چشمم بروى پیغمبر (ص) نیفتد و از آن حضرت شرمنده نشوم.


زهرى میگوید: وقتى خبر شهادت حسین (علیه السلام) به ربیع بن خثیم رسید گریه کرد و گفت: 

کشتند جوانانى را که اگر رسول خدا (ص) ایشان را میدید دوست میداشت آنها را و با دست خود به آنها غذا میداد و آنها را بر زانوى خود مینشانید. 


عبدالله بن زبیر گفت: 

«حسین، مردن با کرامت و شرافت را بر زندگى با پستى و ذلت برگزید. خدا حسین را رحمت کند و کشنده او را خوار سازد. 



1)امام حسین (علیه السلام)در روز عاشورا پیوسته ومدام مشغول ذکر لا حول ولا قوه الا بالله بود.


2)امام حسین(علیه السلام ) صبح عاشورا با داشتن موذن مخصوص خودشان اذان گفتند.


3)عروس و دامادی که در روز عاشورا به شهادت رسیدند،وهب وهانیه نام داشتند.هانیه تنها زنی بود که در کربلا به شهادت رسید.


4)اولین زمینی که خداوند آن راقداست بخشید زمین کربلا بود.


5)اولین آبی که خداوند آن را قداست بخشید،آب فرات بود.


6)اولین شخصی که درشب عاشورا،اعلام یاری به ابا عبدالله (علیه السلام )کرد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بود.


7)اولین شهید از خاندان بنی هاشم درروز عاشورا حضرت علی اکبر (علیه السلام ) بود.


8)اولین شخصی که با تربت امام حسین نماز خواند امام سجاد (علیه السلام) بود.



بانوان برگزیده همراه امام حسین علیه السلام

بانوان برگزیده‌ی همراه امام حسین علیه السلام، فقط یک عده اعضای خانواده و خویشان نبودند، بلکه شخصیت‌هایی بودند که تحقق هدف والای زنده کردن اسلام حقیقی و هدایت مردمان در طول زمان، از آنان بر می‌آمد؛ چنان که سرآمد مردان نیز شخصیت‌های بارزی چون امام سجاد، حضرت ابوالفضل العباس، حضرت علی اکبر، قاسم بن الحسن، عبدالله الحسن و ... بودند.

*- امام حسین علیه السلام، خودشان فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء سلام الله علیها بودند، یعنی سر سلسه‌ی همان اهل بیتی که اجر رسالت در مودت آنها ترسیم و تبیین شده است.

*- حضرت زینب کبری علیهاالسلام نیز فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء سلام الله علیها بودند، چنان که حضرت عباس علیه السلام و سایر برادرانی چون: عبدالله، جعفر، محمد، ابراهیم، عون، عتیق و ... نیز همه فرزندان امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام بودند.

*- حضرت ام کلثوم علیهاالسلام نیز دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.

*- حضرت زینب صغری علیهاالسلام نیز از دیگر دختران امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.

*- بانوی بزرگ دیگر، فاطمه، دختر امام حسن مجتبی علیه السلام بودند با کنیه‌ی (ام عبدالله و ام الحسن)، همسر امام سجاد و مادر حضرت امام باقر علیهم السلام که به همراه همسر و فرزند خردسال خود عازم شدند. بانویی که امام صادق علیه السلام در شأن ایشان فرمودند: «در میان فرزندان امام حسن (علیه السلام) زنی با فضیلت تر از او وجود نداشت ».

*- رقیه، دختری دیگر از امیرالمؤمنین علیه السلام بود. لقبش ام کلثوم صغری و مادرش ام حبیبه است که نامشان «صهبا» بود . دختر او عاتکه نیز با او بود که بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و هنگام حمله دشمن به خیام در زیر پای اسبان به شهادت رسید.

*- رمله، همسر امام حسن مجتبی علیه السلام و مادر    حضرات قاسم و عبدالله، فرزندان امام حسن (علیه السلام) بود که در کربلا حاضر شد و شاهد جانبازی و شهادت فرزندانش بود.

*- حضرات فاطمه، سکینه، رقیه و رباب نیز خانواده‌ی امام حسین علیه السلام بوذند که همراه پدر و همسر خود عازم شدند.

*- در واقع باید معلوم می‌شد که این لشکرکشی عظیم و شوق به این جنایات هولناک، فقط علیه امیرالمؤمنین و فاطمه و اولاد ایشان علیهم السلام بوده است – یعنی دشمنی با اهل بیت، به جای مودت نسبت به آنها – چنان که یزید گفت: حقی بود از پدرانم، که من از این خاندان پس گرفتم. و معلوم شد که در میان انبوه مسلمانان، فقط تعداد قلیلی به آنها مودت داشتند! پس دین لقلقه‌ی زبان شده بود.




معنای کربلاء و کربلاء در تاریخ


لغت‌شناسان و مورّخان اسلامی در ریشه لغوی واژه «کربلاء» و نیز در اشتقاق و معنای آن اختلاف نظر دارند:

الف. «کربلاء»، به معنای سستی در گام‌ها و برگرفته از «جاء یمشی مُکَربلا» (با گام‌های سست آمد) است. ممکن است به دلیل سست بودن زمین در کربلاء، این سرزمین بدین نام خوانده شده باشد.

ب. کربلاء از کلمه «کربل» گرفته شده و کربال یعنی غربال کردن و تمیز و پاک کردن است. به کربلاء نیز به خاطر این کربلاء گفته‌اند که زمینی بود خالی از ریگ و سنگ و بدون درخت یا گیاهان هرز و مزاحم.

ج. کربلاء در اصل از «کور بابل» -به معنای «مجموعه‌ای از روستاهای بابِلی»- برگرفته شده است.

د. کربلاء، ترکیبی است از دو واژه آرامی؛ یعنی «کرب» به معنای «معبد» یا «حرم» و «ایلا» به معنای «خدایان». بنابراین نقل، معنای واژه کربلاء «حرم خدایان» می‌باشد. اگر به تاریخ این شهر در روزگار بابِلی‌ها باز گردیم از آن نام نشانی خواهیم یافت؛ زیرا طبق گفته ماسینیون، -مستشرق فرانسوی- کربلا در گذشته‌های دور معبد کلدانی‌های ساکن شهر نینوا و کوشک بابل بود و این دو شهر در نزدیکی ناحیه کربلا واقع شده بودند.


کربلاء از دیدگاه روایات

در احادیث، گاه واژگان «کربلاء» همراه با واژگان‌های «کرب» و «بلا» یعنی درد و بلا و اندوه و مصیبت مورد استفاده قرار گرفته است که البته نمی‌توان گفت که مراد از این دسته از روایات، بیان معنای لغوی کربلاء است، بلکه شاید همنشینی این واژه ها تنها به دلیل آرایه‌های ادبی؛ مانند سجع و جناس باشد:

1. جبرئیل به پیامبر اکرم(ص) گفت: این نوه شما(حسین علیه السلام) همراه با گروهی از فرزندان، اهل‌بیتش و جمعی از برگزیدگان و نیکان امتت در کنار فرات و منطقه‌ای به نام کربلا کشته می‌شود. به دنبال این واقعه و در روزی که دشواری‌اش پایان ناپذیر بوده و حسرتش تمام نخواهد شد(روز قیامت)، کرب و بلای فراوانی دامن‌گیر دشمنان تو و دشمنان خاندانت خواهد شد! این نقطه از زمین، مقدس و پاکیزه‌ترین مکان‌های روی زمین محسوب می‌گردد و از احترام و قداست خاصی برخوردار است و این قطعه، از زمین‌های بهشت می‌باشد.

2. على(علیه السلام) به کربلاء آمد و در آن‌جا ایستاد. به او گفته شد: اى امیر مؤمنان! این‌جا، کربلاء است. فرمود: «ذَاتُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ؛ آمیخته با  رنج و بلا است». آن‌گاه با دستش به مکانى اشاره کرد و فرمود: «این‌جا، جایگاه اسباب سفر و خواب‌گاه مرکب‌هاى آنان است»، و به جایى دیگر اشاره کرد و فرمود: «این‌جا خونشان ریخته می‌شود».

3. وقتی به امام حسین(علیه السلام) گفتند اسم این زمین کربلاء

است،فرمود: «پیامبر براستی سخن فرموده: این زمین غم و اندوه و بلا است».

همچنین وقتى حسین(علیه السلام) به این سرزمین رسید، پرسید: این‌جا 

چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، چشمان آن‌حضرت پر از اشک شد و می‌فرمود: 

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء» و یقین کرد که شهادت‌گاه خود و یارانش همین‌جا است و فرمود: «هذا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ! انْزِلُوا هَاهُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا وَ هُنا مَحَلُّ قُبُورِنا»؛[8] این‌جا سرزمین رنج و گرفتارى و بلا است! این‌جا محلّ فرود آمدن ما، جایگاه ریخته شدن خون‌هاى ما و محل قبرهاى ما است.

نام‌های دیگر کربلا

در طول تاریخ بر سرزمین کربلا نام‌هایی اطلاق گردیده است. برخی از این اسامی، نام روستاهای مجاور کربلا است که بر این سرزمین نیز اطلاق شده، و برخی دیگر بر اثر گذشت زمان بر کربلا اطلاق شده است؛ از جمله این نام‌ها عبارت‌اند از: نینوا، غاضریه،عموراو و طفّ.اما اسم «کربلاء» به تدریج و به مرور زمان از لحاظ شیوع و انتشار میان مردم و در تاریخ بر سایر اسامی غلبه یافته و امروزه تنها باقیمانده نام‌های دیگر این سرزمین محسوب می‌شود، به طوری که فعلاً این ناحیه، فقط به اسم کربلاء شناخته می‌شود.


شادی کردن، امری فطری است. در اسلام نیز به شادی و نشاط اهمیت زیادی داده شده است. چنان‌که پیامبر(ص) و معصومان(علیهم السلام) در بسیاری از مواقع لبخند بر چهره داشته و با گشاده‌رویی با مردم برخورد می‌کردند. در روایت آمده است که رسول خدا(ص) زیاد تبسّم می‌کرد.

پیامبر اکرم(ص) درباره شوخی می‌فرماید: «خداوند، انسان شوخ طبعی را که در شوخی خود راست‌گو باشد، مؤاخذه نمی‌کند».

امام علی(علیه السلام) می‌فرماید: «چهره شاداب و خوشرویى؛ مهرآور و نزدیک‌کننده به خدا است و چهره گرفته و بدرویى؛ دشمنی‌آور و دورکننده از خدا است».

امّا در برخی موارد، شوخی‌هایی میان مردم رد و بدل می‌شود که با دروغ، غیبت، بردن آبروی دیگران و... همراه است. این بخش از شوخی‌ها حرام است که نه تنها ما به این شوخی‌ها مجاز نیستیم، بلکه دیگران را نیز باید از آن نهی کنیم.

شوخی تنها منحصر در این نوع نیست، بلکه ممکن است عده‌ای با هم شوخی کنند و شاد باشند، بدون این‌که مرتکب گناهی شوند. چنان‌که در زندگی معصومان(علیهم السلام) نیز این نوع شوخی دیده می‌شود؛ مانند این‌که؛ پیرزنى نزد پیامبر اکرم(ص) آمد، و پیامبر فرمود: «هیچ پیرزنى وارد بهشت نمی‌شود»، آن زن شروع به گریه کرد. حضرتش فرمود: «تو آن روز پیر نیستى، خداى متعال فرموده است: "ما آنان را به شیوه‌ای شگفت‌آور آفریده، و آنان را باکره قرار دادیم".

بر این اساس، شوخی‌کردن نه تنها در اسلام منع نشده، بلکه بویژه شوخی با همسر مطلوب است.

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «هرگونه لهو (بازى) از مؤمن نابجا است، مگر در سه چیز: در تربیت کردن اسب، مسابقات تیراندازى، و شوخى کردن با همسر، که اینها درست و بجا است».

امام علی(علیه السلام) نیز در میان افراد جامعه به شوخ‌طبعی معروف بود، حتی به همین جهت مورد بی‌مهری خلفای نخستین قرار گرفته بود؛ لذا بعید است که ایشان در زندگی خصوصی خود از شوخ‌طبعی بهره‌مند نبوده باشند. امّا با توجه به این‌که زندگی خانوادگی افراد، حریم خصوصی آنان است، بنابراین، نباید توقع داشته باشیم که شوخی‌هایی که احیاناً بین آنان ردّ و بدل می‌شد به بیرون از منزل رسوخ کرده و گزارش‌های تاریخی از آن وجود داشته باشد. علاوه بر این؛ تنها شوخی و خنده نیست که زندگی شیرینی برای افراد به وجود می‌آورد.

سوره حمد دارای  نامهای گوناگونی است که هر کدام از آنها  به یک ویژگی‌ خاصی اشاره دارد. یکی از نام‌های این سوره «شافی، (شفا‌دهنده)» است. در مورد شفابخشی سوره حمد روایاتی وارد شده است.

از جمله، روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که حضرتشان فرمود:

 «اگر سوره حمد هفتاد بار بر مرده‌اى خوانده شود و روح به تن او باز گردد، جای تعجب نیست‏».

این روایت از نظر سندی، روایتی «حَسَن» است؛ یعنی روایتی که تمام افراد موجود در سند آن، شیعه امامی بوده و بدون آنکه تصریح به عدالتشان شود، اما مورد ستایش قرار گرفته‌اند.

از نظر محتوایی باید گفت؛ مراد از این روایت آن است که ارزش سوره حمد به اندازه‌ای است که حتی این ظرفیت در آن نهفته است که اگر بر مرده‌ای هفتاد بار خوانده شود، آن مرده زنده ‌شود؛ و بدیهی است که مراد روایت آن نیست که هر فردی هفتاد بار این سوره را بر مرده‌ای بخواند و یا بر هر مرده‌ای هفتاد حمد خوانده شود، زندگی او را به دنبال داشته باشد، زیرا بعد از مرگ، هیچ‌گاه انسان به دنیا برنمی‌گردد جز با اعجاز که آن هم به صورت اندک تحقق پیدا می‌کند. از این‌رو، از مسلّمات دینی آن است که یک انسان عادی بدون اذن خداوند هرگز توانایی انجام چنین کاری را نخواهد داشت.

همان‌طوری که قرآن در مورد نماز می‌فرماید «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(همانا نماز از فحشاء و منکر جلوگیری می‌کند) و این موضوع شامل هر نمازی نمی‌شود، بلکه نمازی که دارای شروط خاصی باشد می‌تواند انسان را از فحشاء و منکر دور کند.

 


گرچه در منابع قابل استنادی که به ذکر نامها و القاب حضرتشان پرداخته‌اند، چنین نامی مشاهده نمی‌شود، اما روایات و گزارش‌هایی وجود دارد که در آنها «ریحانه» نه به عنوان یک نام و لقب، بلکه به عنوان یک ویژگی مثبت در مورد حضرت زهرا(سلام الله علیها)  مورد استفاده قرار گرفته است:

الف. رسول خدا(ص) را بشارت دادند که خداوند به شما دخترى هدیه فرمود، آن‌حضرت در چهره یاران نگریست و آنان را ناخشنود یافت، فرمود: «شما را چه می‌شود؟ شاخه ریحانى است که می‌بویمش و روزیش به عهده خداوند عزّ و جلّ است».

ب. امام علی(علیه السلام) می‌فرماید: «منم دروازه شهر علم، و گنجینه‌دار دانش رسول خدا و وارث او، منم همسر بتول که گرامی‌ترین زنان جهان است؛ فاطمه آن بانوى پرهیزگار، برگزیده، پاک‌سرشت، نیکوکار، هدایت شده و هدایتگر، دخترى که حبیب خدا (حضرت محمّد) او را دوست می‌داشت، و بهترین دختران و دودمان او، و ریحانه (گل خوشبوى) او بود».

ج. در بخشی از زیارت‌نامه امام حسین(علیه السلام) می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الطَّیِّبُ الزَّکِیُّ الْحَبِیبُ الْمُقَرَّبُ وَ ابْنُ رَیْحَانَةِ رَسُولِ الله همانگونه که مشاهده می‌کنید، امام حسین(علیه السلام) اینگونه مخاطب قرار گرفته که «سلام بر تو ... ای پسر ریحانه پیامبر(ص)!»

در پایان سزاوار است بدانیم که بر اساس گزارش‌های تاریخی،  یکی از نام‌های مادر امام جواد(علیه السلام) نیز «ریحانه» بوده است.

 

با توجه به علم و عصمت امامان(علیهم السلام)؛ مطمئناً رفتار آنان نسبت به پدر و مادر، بهترین رفتارها بوده، و تحقیقاً رفتاری که موجب آزار والدین باشد از آنان سر نمی‌زد.

برای توضیح بیشتر به نمونه‌هایی در بخش «سخنان و رفتار» آن بزرگواران اشاره می‌شود:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نیکویى و خوبى با پدر و مادر نتیجه حسن معرفت و شناسایى پروردگار متعال است؛ زیرا عبادتى نیست که انسان را سریع‌تر به رضاى پروردگار برساند، و بهتر باشد از نیکویى به والدین براى خدا، و حق پدر و مادر از حقوق خدا سرچشمه می‌گیرد، به شرط آن‌که بر روش دین و روش اسلامى رفتار کنند».

امام باقر(علیه السلام) فرمود: «سه چیز است که خداوند به احدى اجازه تخلّف از آنها را نداده است: 1. ادای امانت؛ چه صاحب امانت نیکوکار باشد چه گناه‌کار، 2. وفای به عهد؛ خواه صاحب عهد درست‌کار باشد یا زشت‌کار، 3. احترام و نیکى به پدر و مادر؛ خواه درست‌کار باشند یا نادرست»‏.

در بخش رفتار و عمل؛ به روایتی از امام سجاد(علیه السلام) می‌پردازیم:

حضرتشان از غذا خوردن با مادر خود امتناع داشت، سؤال کردند که شما با آن کوششى که درباره صله رَحِم دارى و از همه مردم نسبت به ‌خویشاوند مهربان‌ترى؛ چرا با مادر خود غذا نمی‌خورى؟ فرمود: «من می‌ترسم لقمه‌اى را بردارم که چشم مادرم به آن لقمه باشد».

البته این روایت با توجه به تعلیل موجود در آن، به معنای آن است که در یک ظرف با هم غذا نمی‌خوردند، نه این‌که اصلاً در کنار هم و بر سر یک سفره غذا نخورند.



هدیه کردن ثواب ختم قرآن به امام زمان علیه السلام (و نیز سایر ائمه علیهم السلام) موجب محشور شدن انسان با ایشان در قیامت می شود . ولی مقدارثواب آن راکسی نمی داند مگر خودشان بیان فرموده باشند. قرآن خواندن یک عمل مستحب است و هر عمل مستحبی برای خودش ثواب دارد و هدیه کردن هم برای خودش عمل مستحبی است ثواب جداگانه دارد؛ و وقتی که به پیامبر وائمه ( علیهم السلام) هدیه می شود خداوند به احترام و عظمت آنان که در پیشگاه خدود ثواب ویژه ای به شخص عنایت می کند، همان طوری که اگر کسی در راه خدا قرضی بدهد چند برابر را از خدا می گیرد .از طرفی ائمه ( علیهم السلام ) ، معصوم وحامل کتب آسمانی و قرآنند و مجرای فیض الهی می باشند و ریزش رحمت وفزونی ثواب به سبب برکات وجودی آنان می باشد .امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) می فرمایند :"در دعا ابتدا بر اهل بیت صلوات بفرستید تا در اثر ریزش رحمت الهی به شما هم برسد" . 

در نتیجه هدیه صلوات و ختم قرآن به ارواح پاک آنان موجب فزونی رحمت و افزایش فیض الهی خواهد داشت . علامه مجلسی دربحارالانوار آورده است : شخصی به نام علی بن مغیره خدمت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض می کند در ماه رمضان چند بار قرآن را ختم می کنم ، روز عید فطر که فرا می رسد یکی از آنها را به پیامبر، یکی را به علی ، یکی را به فاطمه و بقیه رابه سایر امامان تا برسد به شما، اهدا می کنم . در برابر این عمل چه پاداشی برای من است ؟ امام هفتم (علیه السلام) فرمود : پاداش تو آن است که در روز قیامت با آن بزرگواران خواهی بود .عرض کردم : الله اکبر آیا چنین پاداشی برای من است ؟ حضرت سه مرتبه فرمود : آری 

 

پس خواندن قرآن وانجام اعمال خوب وهدیه کردن ثواب آن به ائمه علیهم السلام ثواب دارد و سبب محشور شدن باآنان میگردد.


اگرچه خدای تعالی از تمام اسرار و باطن انسان و نیازهای مورد نظر او آگاهی دارد، اما با این وجود سفارش کرده تا او را بخوانند و وعده اجابتش را مقیّد به قید «إِذا دَعانِ» (وقتی او را بخوانند) کرده است. از طرفی دعا باید حقیقتاً دعا باشد و قلب دعاکننده با زبانش یکی باشد؛ چون دعاى حقیقى، آن دعایى است که قبل از زبان ظاهری، زبان قلب و فطرت که دروغ در کار آن نیست گویای آن باشد، و به همین دلیل خداوند، مطابق با آنچه سائل با حقیقت ضمیر خود از او می‌خواهد، به او می‌دهد.

در مورد بلند خواندن یا آهسته خواندن دعا باید گفت: گاهی به جهت دوری از ریا و یا این‌که دعا به صورت مخفیانه به اجابت نزدیک‌تر است،سفارش شده است که دعا به صورتی باشد که دیگران از آن اطلاع پیدا نکنند؛ چنان‌که در قرآن می‌خوانیم: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»؛ پروردگار خود را از روى تضرّع، و در پنهانى، بخوانید.

همچنین در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است: «خَیْرُ الدُّعاءِ الْخَفِیّ‏»؛بهترین دعا، دعایى است که پنهانى باشد.

همچنین می‌دانیم که خداوند به دعای افرادی که قدرت تکلم ندارند نیز توجه کرده و خواسته‌های آنان را برآورده می‌کند.

از این‌رو، می‌توان گفت: این‌گونه نیست که خداوند به دعای ذهنی هیچ توجهی نداشته باشد و حتماً باید دعا را بر زبان جاری کرد، اما از آن‌جا که مطرح کردن دعا بر زبان در بیشتر موارد - بویژه زمانی که فرد تنها است - نشانگر تواضع او نسبت به خدای تعالی است؛ و به همین دلیل، امید اجابت بیشتری در آن وجود دارد. سفارش شده است که علاوه بر توجه قلبی، خواسته‌های خود را بر زبان نیز بیاوریم؛ لذا امام علی(علیه السلام) در دعای کمیل عشق قلبی و بر زبان آوردن عشق را مکمل هم می‌داند و می‌فرماید:‌

«وَ اجعَل لِسانی بِذِکرِکَ لَهِجا، و قَلبی بِحُبِّکَ مُتَیَّما»؛

خدایا! زبانم را پیوسته به یاد خودت، گویا کن و دلم را اسیر محبّتت گردان.