نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت

۲۰ مطلب با موضوع «شبهات اعتقادی» ثبت شده است


در تاریخ ذکر شده است که امام حسین علیه السلام، برای رفع مشکل بی آبی، اقدام به حفر چاه کردند ولی دشمن وقتی متوجه این کار شد از ادامه حفر چاه جلوگیری کرد.

مثلا در کتاب «الفتوح» آمده است که:چون این خبر به عبیدالله زیاد رسید در ضمن نامه ای به عمرسعد، از او خواست که نگذارند اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به آبی دست پیدا کنند و در نامه اش نوشت: «به من چنان رسانیده اند که حسین(علبه السلام) و یاران او چاه ها حفر کرده و آب بر می دارند، به همین جهت امکان هیچ شکستی برای ایشان نیست، چون بر مضمون نامه مطلع شوی باید که حسین بن علی(علیه السلام) و یاران او را از کندن چاه منع کنی و نگذاری که دنبال آب بگردند.»

تهدیدهای موجود در این روایت و روایات دیگر و نیز تهدیدهای قرآنی به عذاب جهنم، همه با صرف نظر از این آیه شریفه‌ای است که می‌فرماید «ممکن است خداوند هرگناهی را ببخشد».به عبارت دیگر؛ گروه‌هایی از گناه‌کاران وجود دارند که شایستگی معذّب شدن به آتش جهنم را دارند، ولی خداوند در قرآن، این الزام را از خود برداشته است که حتماً هر فردی را که مرتکب این گناهان شده است عذاب کند و این امکان را باقی گذاشته که در صورت صلاح‌دید و با سنجیدن دیگر رفتارها و کردارها او را ببخشد.در واقع این آیه، بر دیگر آیات و روایات، حکومت دارد.

البته باید توجه داشت که منظور آیه این نیست که خداوند حتماً تمام گناه‌کاران را خواهد بخشید؛ بلکه تنها دست خود را برای بخشش آنها باز گذاشته است؛ لذا هیچ گناه‌کاری نمی‌تواند با اتکا به این آیه، خود را مصون از عذاب دانسته و بر انجام گناهان جرئت پیدا کند.


فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلى روشن نیست و آگاهى از آن دانشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى می‌طلبد. ولی به طور اجمال، روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنها است. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را به‌طور خاص ندانیم، بنابر قاعده کلى فوق(احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى است) باید از آن پیروى کنیم؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتى هست، هر چند آن مصلحت بر ما ناشناخته باشد.

از سنن اسلامی، توصیه به انجام بیشتر فعالیت‌ها - مانند خوردن و آشامیدن - با دست راست است که شاید نمادی از اصحاب الیمین باشد؛همان‌طور که امام علی(علیه السلام) در بخشی از صفات پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «... دست راست را براى خوردن، آشامیدن، دادن و گرفتن به‌کار می‌برد. جز با دست راست چیزى را دریافت نمی‌کرد و جز با دست راست عطا نمی‌کرد و دست چپش براى دیگر کارهاى بدنش بود. در همه کارها [مانند] لباس‌پوشیدن، کفش‌پوشیدن و از مرکب پیاده‌شدن دوست داشت که با دست یا پاى راست آغاز کند....».‏

در روایات؛ از خوردن و آشامیدن با دست چپ نکوهش شده است: 

پیامبر اسلام(ص): «خوردن با دست چپ، از نافرهیختگى است». «هر کس با دست چپ بخورد، شیطان نیز همراه با او می‌خورد و هر کس با دست چپ بنوشد، شیطان نیز همراه با او می‌نوشد».

سَماعة بن مِهران می‌گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره این‌که کسى با دست چپ بخورد یا بیاشامد، پرسیدم و آن‌حضرت فرمود: «مباد کسى با دست چپ بخورد یا بیاشامد و یا با آن چیزى را بردارد».

از این‌رو فقها  نیز خوردن و ‌آشامیدن را در حال اختیار و بدون عذر مکروه دانسته‌اند.

البته، طبیعی است افرادی که فاقد دست راست می‌باشند و یا دست راست آنان توانایی‌های لازم را ندارد و حتی چپ‌دست‌ها - در صورت عسر و حرج - مشمول توصیه‌های موجود در این روایات نیستند.

 



حادثه عاشورا دو صفحه دارد :یک صفحه سفید ونورانی ویک صفحه تاریک وظلمانی .
اما صفحه سیاهش از آن نظر تاریک وسیاه است که در آن فقط جنایت وپستی میبینیم .از این نظر داستان کربلا یک داستان جنایی وغم بار است.در این صفحه از کریلا کشتن بی گناه میبینیم ،کشتن شیرخوار میبینیم,کشتن جوان میبینیم ,اسب بربدن مرده تاختن میبینیم,آب ندادن به یک انسان میبینینم,زن وبچه راشلاق زدن میبینیم و....قهرمانان این داستان جنایی جنایتکارانی ازقبیل یزیدبن معاویه ,عبیدالله ابن زیاد,عمربن سعدوشمربن ذی الجوشن است لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را نگاه میکنیم فقط جنایت وبدی میبینیم.
اما در صفحه دیگر ,بک داستان حماسی وعارفانه زیبا میبینیم.در اینجا قهرمانان عوض میشوند .آنها عبارتند از:حسین علیه السلام,  زینب علیها سلام,عباس ابن علی علیه السلام,علی ابن حسین علیه السلام, مسلم ابن عقیل و....در این صفحه هر چه میبینیم تحکل است وصلابت وغیرت وشهادت.در اینجا دیگر جنایت نیست بلکه حماسه است ؛افتخار ونورانیت است ؛تجلی حقیقت وانسانیت است.
کربلا نشان داد که انسان تا کجا میتواند او بگیرد ودر معبود خویش فانی شود.امام حسین علیه السلام در اخرین لحظات در قتلگاه اینچنین زمزمه کرد: «خدایا راضی به قضای توام ودر برابر امر تو تسلیمم وهیچ معبودی جز تو نیست.
با این نگاه به عاشورا همه آن حوادث تلخ,شیرین وزیبا بود چرا که آثار بسیار بزرگی به سود اسلام داشت.آنچه در کربلا اتفاق افتاد به یک مکتب ضد ظلم ودفاع از حق درتمام طول تاریخ تبدیل شد وبه انسانها درس آزادگی ,وفا ,ایمان ,شجاعت وشهادت طلبی آموخت.
حضرت زینب سلام الله  علیها قهرمان وعارفی بود که همه اینها رامیدانست وبه همین دلیل فرمود :ما رایت الا جمیلا.


 مختار ثقفی از یاران با وفای امام حسین علیه السلام و از مروجین فضایل آل محمد (الله علیه واله وسلم)بود. وی در دورانی که «مسلم بن عقیل » در کوفه بود مسلم را به خانه ی خویش برد وبا او به نفع امام حسین علیه السلام بیعت کرد. ابن زیاد پس از کشتن مسلم مختار را تازیانه زد وزندانی کرد. لذا در ایامی که حادثه کربلا اتفاق افتاد او و میثم تمار در زندان بودند. میثم تمار در زندان ابن زیاد به مختار گفته بود که تو آزاد شده و به خون خواهی حسین علیه السلام خروج خواهی کرد وابن زیاد را خواهی کشت. اینگونه بود که مختار پس از مرگ یزید به خونخواهی سید الشهدا علیه السلام قیام کرد و قاتلان امام حسین علیه السلام را کشت .

مسلم است که دعای حضرت نه تنها درمورد باریدن باران مستجاب میگردید بلکه اگر ایشان برای پیروزی ونصرت خویش نیز دعا میکردند قطعا مستجاب میشد اما پیامبران وامامان معصوم علیهم السلام ملزم بودند که درتمام کارهاوزندگی روزمره خود از ابزار و اسباب عادی استفاده کنند.

امام حسین علیه السلام قدرت داشتند بوسیله اعجاز دشمنان خود را در یک لحظه به کام نیستی ببرند ونیز  میتوانستند از زمین چشمه ای گوارا بجوشانندویا با اذن خدا از آسمان باران ببارانند وخود واصحابش را سیراب نماید ولی اینکار را نکردند چون بنای الهی بر این نبود که در حادثه کربلا از راه معجزه پیروز شوند.

اگر بنا باشد ائمه معصومین علیهم السلام همیشه از نیروهای غیبی استفاده  کننند وبا دیگران برخورد نمایند وحوائج خود را براورده کنند دیگر این مقام باارزشی محسوب نمیشدو  نمیتوانستند الگوی ما باشند. آنها با زحمت بسیار و تلاش وکار زندگی خود را فراهم میکردند وبر مشکلات چیره می شدند .زندگی ائمه معصومین علیه السلام از تمام مردم سخت تر و مشکل تر بود و رنج های بی شماری را در راه رسیدن به خدا و زندگی جاودانه تحمل کردند.

لذا بنای امام حسین علیه السلام بر این بود که در ماجرای عاشورا اسباب غیر عادی را به کار نگیرند.  این کار سبب شد کسانی که قادر به استفاده از اسباب غیر عادی نیستند وظیفه ی خود را در برابر ظلم و ستم بدانند . به همین دلیل آن حضرت در ماجرای عاشورا در خواست فرشتگان و جنیان را برای یاری رد نموده و تمام کارها را به مشیت الهی واگذار کردند. 



درباره پوشیدن لباس سیاه در عزاى ابا عبداللّه الحسین(علیه السلام) چنین روایت شده است: "وقتى امام حسین(علیه السلام) شهید شد، زنان بنی هاشم لباس سیاه پوشیدند و امام زین‏ العابدین(علیه السلام) براى آن‏ها غذا تهیه کرد." 
 این روایت به پوشیدن لباس سیاه در عزاى ابا عبداللّه(علیه السلام) امر نمیکند؛ ولى نشان میدهد جایز است؛ چون امام زین‏ العابدین(علیه السلام) کردار زنان بنی هاشم را امضا فرموده است. شاید از آن تاریخ این کار به صورت یک سنت و رسم در آمده است. افزون بر این پوشیدن لباس سیاه در سوگواری ها، در مسیحیت و اقوام دیگر نیز معمول است و از نظر جامعه‏ شناسى سمبلى شناخته شده شمرده میشود.

*************************************

ا

اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر کرده که بشر کارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد. خداوند برای حوادث جهان، علل و اسبابی مقدّر کرده،‌در مورد افعال انسانی،‌عقل و اراده و اختیار از جملة آن اسباب است اما آنچه که انسان با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف برگزیند، قضای الهی است.

 بشر همیشه خود را بر سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند، و این همان قضا و قدر الهی خواهد بود.

انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او هماهنگ است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته‌های او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة بیرونی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.


پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.

اما امام حسین(علیه السلام)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنی‌امیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعت‌گذار را جایز ندانسته بود)حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامه‌های بی‌شمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد. بنابراین راهی که امام برمی‌گزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.

حضرت می‌فرماید: «خداوند می‌خواهد مرا کشتة‌سربریده، بناحق و ستمدیده ببیند».

کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند می‌خواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشند. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،ولی انسان‌ها را آزاد گذارده که به خواست خدا عمل کنند یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.


در مورد امام حسین(علیه السلام) هم خداوند می‌خواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین علیه السلام در انتخاب آن راه مجبور نبود.

حضرت خود را آزاد می‌دانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را می‌پسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت می‌دانست.

اگر خداوند بخواهد به صورت اجبار انسان‌ها را به راهی ببرد،‌ مطمئناً به راه ایمان و بندگی اجبار می‌کرد، نه به سوی کفر و گمراهی در عین حال خدا ایمان اجباری را نمی‌پسندد و ایمانی را می‌خواهد که از روی اراده و انتخاب باشد و این ارزشمند است،‌نه ایمان اجباری.

پس خداوند وقتی ایمان جبری نخواهد و ارادة قطعی و تخلف ناپذیرش بر هدایت شدن اجباری مردم تعلق نگیرد، ارادة قطعی او بر کفر کافران و شرک مشرکان تعلق نخواهد گرفت، زیرا چنین اراده‌ای علاوه بر آن که جبر را حاکم می‌کند و مخالف دستور الهی است (که به ایمان امر کرده است) و فرستادن پیامبران را بی فایده می‌کند و...، ظلم می‌باشد اما خداوند از ظلم و ستم پیراسته است. پس نه کفر کافران به تقدیر حتمی است (که اراده انسان در آن نباشد) و نه ایمان مؤمنان، چون در این صورت نه کفر آنان گناه بود و نه ایمان ایشان ارزش داشت.

فلسفه عزاداری چیست؟


مسئله انسان سازی، جامعه سازی و انتقال فرهنگ شیعی به نسل بعد، در مجالس امام حسین علیه السلام، قوی تر می باشد؛ زیرا ماهیت قیام امام حسین علیه السلام و نیز آموزه های تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عاشورا، در رشد و بالندگی انسان و جامعه چشم گیر بوده و عناصر رویداد کربلا، مؤلفه های اساسی و اصلی را در ترسیم فرهنگ شیعی رقم زده است که توسط مراسم سوگواری به نسل بعد منتقل می شود. موارد زیر نیز می توانند حکمت عزاداری برای امام حسین علیه السلام تبیین کنند:

1. نوعی اعتراض به ظالمان زمان و حمایت از مظلومان جهان

2. عامل تقویت حس عدالت خواهی و انتقام جویی از ستمگران

3. زمینه ساز اجتماع شیعیان جهت پیروی و دفاع از حق. 

4. توجه به هدف قیام امام حسین علیه السلام که همانا احیاى ارزش‏هاى دینى و جلوگیرى از انحراف بود

5. زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینى

6. الهام بخش روح انقلابى و ستم ستیزى

7. پیوند عمیق عاطفى بین امت و الگوهاى راستین

8. اقامه مجالس دینى در سطح وسیع و آشنا شدن توده‏ها با معارف دینى

9. پالایش روح و تزکیه نفس

10. اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و ... . اما اصل عزادارى و سوگوارى از خود اهل بیت(علیهم السلام) است ولى چگونگى آن تا حدود زیادى با شیوه‏هاى قومى و ملى عجین شده است و این آمیزش تا زمانى که مشتمل بر خلاف شرع نباشد اشکالى ندارد.

داستان گریه و عزادارى پس از شهادت حضرت امام حسین(علیه السلام) از سوى امامان(علیهم السلام) داستان دامنه‏ دارى است. به مواردى اشاره مى‏شود:

1- امام چهارم(علیه السلام) که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک امام حسین(علیه السلام) و یاران فداکار او بود و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناک تا زمانى که در قید حیات بودند یعنى مدت 34 سال طبق برخى روایات براى پدر و عزیزان خویش گریه و سوگوارى میکرد.

2 - گریه‏ هااى امام سجاد(علیه السلام) در سخت‏ترین شرایط علاوه بر جنبه عاطفى، یکى ازراه‏هاى مهم مبارزه و افشاگرى بود.

 2- امام صادق(علیه السلام) به ابوهارون مکفوف دستور میدهد مرثیه بسراید و آنگاه که وى مرثیه خود را میخواند و امام(علیه السلام) سخت گریه مى‏کند. متوجه میشود از گریه امام صادق(علیه السلام) زنانى که پشت پرده حضور داشته‏اند صداى خود را به گریه و شیون بلند کردند. 

3- امام رضا(علیه السلام) دعبل خزایى شاعر را در ایام سوگوارى حضرت حسین(ع) به حضور مى‏پذیرد به او عنوان یارى دهنده اهل‏بیت، خوش‏آمد میگوید و از وى می‏خواهد در روزهاى غم و اندوه اهل‏بیت؛ یعنى عاشورا در مورد مصایب جد خویش اباعبدالله(علیه السلام) مرثیه بسراید  در مورد سینه‏ زنى نیز برخى از منابع تاریخى نشان می‏دهد که وقتى بنى‏ هاشم براى اولین بار از مدینه به کربلا آمده و با کاروان اسراء در آن مکان برخورد نمودند به رسم عزادارى زنانشان دست به سینه می‏زدند. 




 از متون دینی و روایات استفاده می‏شود که امامان معصوم(ع) توسط خداوند به امامت و رهبری منصوب شده‏اند. بدین گونه نبوده است که ائمه(ع) فرزندان خویش را به عنوان رهبر منصوب نمایند و یا مردم در انتخاب آن‏ها نقش داشته باشند؛ تا گفته شود چرا بعد از امام حسین(ع) امامان از فرزندان امام حسن(ع) گزینش نشده و امامت به فرزندان وی منتقل نشده است.


در اسلام امامت و رهبری از اهمّیّت ویژه‏ای برخوردار است تا آن جا که از آن به عنوان عهد الهی یاد شده است.(1) این مقام باید به کسانی داده شود که لیاقت و شایستگی‏های ذاتی و اکتسابی داشته باشند. خداوند خطاب به حضرت ابراهیم(ع) که خواسته بود منصب امامت به فرزندان و دودمان وی منتقل شود فرمودند: ".. لاینال عهدی الظّالمین؛(2) پیمان من - یعنی امامت - هرگز به ستمکاران نمی‏رسد". این آیه بیانگر عظمت و بزرگی این مقام است.


انتصاب رهبر از سوی خداوند بهترین گزینه و راهکار معقول و منطقی است، زیرا خداوند مصالح و مفاسد مردم را دانسته و کسانی را برای رهبری گزینش می‏کند که لیاقت داشته باشند: "اللَّه أعلم حیث یجعل رسالته".(3)


به سبب لیاقت و قابلیّت‏های امامان معصوم(ع) بود که آن‏ها حکومت و مرجعیت دینی را حق خود می‏دانستند، چنان که امام حسین(ع) در برابر فرماندار مدینه بدان تصریح نمود.(4) بنابراین امامت بر اساس شایستگی اعطا شده به آن شایستگی‏ها خداوند آگاهی دارد و این شایستگی‏ها در اولاد امام حسین(ع) وجود داشت.


در بعضی از روایات تصریح شده است که ائمه(ع) به دستور خداوند به منصب امامت و رهبری منصوب شده‏اند و اسامی نیز بیان شده است.


جابربن عبداللَّه انصاری از پیامبر اسلام(ص) در خصوص پیشوایان بعد از حضرت پرسید که از فرزندان علی بن ابی طالب چه کسانی جانشینان شما هستند؟


فرمودند: "حسن و حسین (که آقای جوانان اهل بهشت هستند) سپس زین العابدین، پس از او باقر محمد بن علی (که او را ملاقات خواهی کرد. هرگاه او را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان) پس از او جعفر فرزند محمد، پس از او موسی فرزند جعفر، پس از او علی فرزند موسی، سپس محمد بن علی و پس از او علی بن محمد، سپس حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی. او کسی است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از آن که پر از ظلم و جور شده است. ای جابر! آن‏ها خلفا و جانشینان من از فرزندان و عترت من هستند. هر کس آن‏ها را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس آنان را نافرمانی نماید، مرا نافرمانی کرده است. هر کس یکی و یا همه آن‏ها را انکار کند، گویا مرا انکار نموده است. به وجود آن‏ها خداوند جهان را نگهداشته است و حفظ و بقای جهان نیز به واسطه آن‏ها حفظ می‏شود تا زمانی که خدا بخواهد".