نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

در ارتباط با ناهمخوانی موجود در پرسش باید گفت؛ روایاتی درباره افزودن دوستان نقل شده است که به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:
پیامبر خدا(ص): «استَکثِروا مِنَ الإِخوانِ فَإِنَّ لِکُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً یَومَ القِیامَة»؛«دوستانتان را زیاد کنید؛ زیرا هر مؤمنى در روز قیامت، شفاعت ویژه خود را خواهد داشت».
امام علی(علیه السلام): «لَا تَسْتَکْثِرَنَّ مِنْ إِخْوَانِ الدُّنْیَا فَإِنَّکَ إِنْ عَجَزْتَ عَنْهُمْ تَحَوَّلُوا أَعْدَاءً وَ إِنَّ مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ النَّارِ کَثِیرُهَا یُحْرِقُ وَ قَلِیلُهَا یَنْفَع»؛‏«به دنبال افزودن شمار برادران دنیایى خود مباش که اگر نتوانی خواسته‌هایشان را برآورده کنی، دوستی‌شان تبدیل به دشمنی می‌شود و چنین دوستانی مانند آتش هستند که مقدار زیاد آن آسیب وارد کرده و مقدار کمش سود می‌رساند».
این دو روایت در نگاه اول ناهمخوان به نظر می‌آیند؛ اما باید دانست که در واقع با هم تعارضی ندارند؛ زیرا روایت دوم، تنها ناظر به «اخوان الدنیا» و یا همان «إخوان المُکاشرة» است که از دوستی و معاشرت با آنان - جز به اندازه ضرورت - نهی شده است.«مکاشره» از ریشه «کشر» به معنای با کسی خندیدن و دندان‌ها را به او نمایان ساختن، است، و مقصود از دوستان و برادران مکاشره، کسانی هستند که تنها به جهت نفع دنیوی، به صورت ظاهری خندان بوده، ولی در مشکلات و گرفتاری‌ها دوستان خود را رها می‌کنند.
از این‌رو؛ این از باب تعارض مطلق و مقیّد است، که از نظر نفى و اثبات مختلف می‌باشند؛ در این صورت، مطلق، حمل بر مقیّد می‌شود؛ یعنى مقیّد، قرینه بر این است که مراد جدّى از مطلق، معناى مقیّد نیست. بنابراین، مقصود از روایت اول؛ افزایش دوست مؤمن و واقعی است، نه دوستان دنیایی که در روایت دوم از افزایش آن نهی شده است.
ذیل هر کدام از دو حدیث یاد شده، علت یا ملاک افزایش و یا کاهش دوستان را بیان می‌کند که تأیید کننده این جمع‌بندی است.
 


معنای کربلاء و کربلاء در تاریخ


لغت‌شناسان و مورّخان اسلامی در ریشه لغوی واژه «کربلاء» و نیز در اشتقاق و معنای آن اختلاف نظر دارند:

الف. «کربلاء»، به معنای سستی در گام‌ها و برگرفته از «جاء یمشی مُکَربلا» (با گام‌های سست آمد) است. ممکن است به دلیل سست بودن زمین در کربلاء، این سرزمین بدین نام خوانده شده باشد.

ب. کربلاء از کلمه «کربل» گرفته شده و کربال یعنی غربال کردن و تمیز و پاک کردن است. به کربلاء نیز به خاطر این کربلاء گفته‌اند که زمینی بود خالی از ریگ و سنگ و بدون درخت یا گیاهان هرز و مزاحم.

ج. کربلاء در اصل از «کور بابل» -به معنای «مجموعه‌ای از روستاهای بابِلی»- برگرفته شده است.

د. کربلاء، ترکیبی است از دو واژه آرامی؛ یعنی «کرب» به معنای «معبد» یا «حرم» و «ایلا» به معنای «خدایان». بنابراین نقل، معنای واژه کربلاء «حرم خدایان» می‌باشد. اگر به تاریخ این شهر در روزگار بابِلی‌ها باز گردیم از آن نام نشانی خواهیم یافت؛ زیرا طبق گفته ماسینیون، -مستشرق فرانسوی- کربلا در گذشته‌های دور معبد کلدانی‌های ساکن شهر نینوا و کوشک بابل بود و این دو شهر در نزدیکی ناحیه کربلا واقع شده بودند.


کربلاء از دیدگاه روایات

در احادیث، گاه واژگان «کربلاء» همراه با واژگان‌های «کرب» و «بلا» یعنی درد و بلا و اندوه و مصیبت مورد استفاده قرار گرفته است که البته نمی‌توان گفت که مراد از این دسته از روایات، بیان معنای لغوی کربلاء است، بلکه شاید همنشینی این واژه ها تنها به دلیل آرایه‌های ادبی؛ مانند سجع و جناس باشد:

1. جبرئیل به پیامبر اکرم(ص) گفت: این نوه شما(حسین علیه السلام) همراه با گروهی از فرزندان، اهل‌بیتش و جمعی از برگزیدگان و نیکان امتت در کنار فرات و منطقه‌ای به نام کربلا کشته می‌شود. به دنبال این واقعه و در روزی که دشواری‌اش پایان ناپذیر بوده و حسرتش تمام نخواهد شد(روز قیامت)، کرب و بلای فراوانی دامن‌گیر دشمنان تو و دشمنان خاندانت خواهد شد! این نقطه از زمین، مقدس و پاکیزه‌ترین مکان‌های روی زمین محسوب می‌گردد و از احترام و قداست خاصی برخوردار است و این قطعه، از زمین‌های بهشت می‌باشد.

2. على(علیه السلام) به کربلاء آمد و در آن‌جا ایستاد. به او گفته شد: اى امیر مؤمنان! این‌جا، کربلاء است. فرمود: «ذَاتُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ؛ آمیخته با  رنج و بلا است». آن‌گاه با دستش به مکانى اشاره کرد و فرمود: «این‌جا، جایگاه اسباب سفر و خواب‌گاه مرکب‌هاى آنان است»، و به جایى دیگر اشاره کرد و فرمود: «این‌جا خونشان ریخته می‌شود».

3. وقتی به امام حسین(علیه السلام) گفتند اسم این زمین کربلاء

است،فرمود: «پیامبر براستی سخن فرموده: این زمین غم و اندوه و بلا است».

همچنین وقتى حسین(علیه السلام) به این سرزمین رسید، پرسید: این‌جا 

چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، چشمان آن‌حضرت پر از اشک شد و می‌فرمود: 

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء» و یقین کرد که شهادت‌گاه خود و یارانش همین‌جا است و فرمود: «هذا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ! انْزِلُوا هَاهُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا وَ هُنا مَحَلُّ قُبُورِنا»؛[8] این‌جا سرزمین رنج و گرفتارى و بلا است! این‌جا محلّ فرود آمدن ما، جایگاه ریخته شدن خون‌هاى ما و محل قبرهاى ما است.

نام‌های دیگر کربلا

در طول تاریخ بر سرزمین کربلا نام‌هایی اطلاق گردیده است. برخی از این اسامی، نام روستاهای مجاور کربلا است که بر این سرزمین نیز اطلاق شده، و برخی دیگر بر اثر گذشت زمان بر کربلا اطلاق شده است؛ از جمله این نام‌ها عبارت‌اند از: نینوا، غاضریه،عموراو و طفّ.اما اسم «کربلاء» به تدریج و به مرور زمان از لحاظ شیوع و انتشار میان مردم و در تاریخ بر سایر اسامی غلبه یافته و امروزه تنها باقیمانده نام‌های دیگر این سرزمین محسوب می‌شود، به طوری که فعلاً این ناحیه، فقط به اسم کربلاء شناخته می‌شود.


سوره حمد دارای  نامهای گوناگونی است که هر کدام از آنها  به یک ویژگی‌ خاصی اشاره دارد. یکی از نام‌های این سوره «شافی، (شفا‌دهنده)» است. در مورد شفابخشی سوره حمد روایاتی وارد شده است.

از جمله، روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که حضرتشان فرمود:

 «اگر سوره حمد هفتاد بار بر مرده‌اى خوانده شود و روح به تن او باز گردد، جای تعجب نیست‏».

این روایت از نظر سندی، روایتی «حَسَن» است؛ یعنی روایتی که تمام افراد موجود در سند آن، شیعه امامی بوده و بدون آنکه تصریح به عدالتشان شود، اما مورد ستایش قرار گرفته‌اند.

از نظر محتوایی باید گفت؛ مراد از این روایت آن است که ارزش سوره حمد به اندازه‌ای است که حتی این ظرفیت در آن نهفته است که اگر بر مرده‌ای هفتاد بار خوانده شود، آن مرده زنده ‌شود؛ و بدیهی است که مراد روایت آن نیست که هر فردی هفتاد بار این سوره را بر مرده‌ای بخواند و یا بر هر مرده‌ای هفتاد حمد خوانده شود، زندگی او را به دنبال داشته باشد، زیرا بعد از مرگ، هیچ‌گاه انسان به دنیا برنمی‌گردد جز با اعجاز که آن هم به صورت اندک تحقق پیدا می‌کند. از این‌رو، از مسلّمات دینی آن است که یک انسان عادی بدون اذن خداوند هرگز توانایی انجام چنین کاری را نخواهد داشت.

همان‌طوری که قرآن در مورد نماز می‌فرماید «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(همانا نماز از فحشاء و منکر جلوگیری می‌کند) و این موضوع شامل هر نمازی نمی‌شود، بلکه نمازی که دارای شروط خاصی باشد می‌تواند انسان را از فحشاء و منکر دور کند.