نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت

۴۳ مطلب با موضوع «دانستنی های دینی» ثبت شده است

روایات متعددی در نکوهش افرادی وارد شده است که نام پیامبر(صلی الله وعلیه وآله) را بشنوند، ولی صلوات نفرستند:


1. پیامبر(صلی الله علیه وآله): «شقی کسی است که نام من در نزد او برده شود، ولی بر من درود نفرستد».[1]


2. پیامبر(صلی الله وعلیه وآله): «کسی که نام من در نزد او برده شود، ولی بر من درود نفرستد، راه بهشت را گم کرده است».[2]


3. پیامبر(صلی الله وعلیه وآله): «جفاکارترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده شود، اما بر من درود نفرستد».[3]


4. پیامبر(صلی الله وعلیه وآله): «بخیل کسى است که نام من نزد او برده شود و او بر من درود نفرستد».[4] هم‌چنین آن‌حضرت(صلی  الله وعلیه وآله) فرمود: «بخیل به تمام معنا کسى است که هر گاه نام من نزد او برده شود، ولی بر من درود نفرستد».[5]

 

این روایات پیامبر(صلی الله وعلیه وآله) در واقع، تفسیر آیه 56 سوره احزاب بودهو تبیین کننده دستور خدا است، نه خواهشی نفسانی و شخصی؛ لذا هر فردی که به هر توصیه خدا - از جمله توصیه موجود در این آیه - عمل نمی‌کند، دل پیامبر(صلی الله وعلیه وآله) که شاهد و ناظر بر اعمال امت است را آزرده کرده و از این‌راه به او جفا و ستم، می‌کند و راه بهشت را گم می‌کند و به جهنم وارد می‌شود.


گفتنی است که این روایات بیشتر شامل کسانی می‌شود که از روی عناد و دشمنی با آن‌حضرت(صلی الله وعلیه وآله) صلوات را رها می‌کنند، اما کسانی که احترامشان به پیامبر اسلام(صلی الله وعلیه وآله) واضح است، اما از روی اشتباه و یا فراموشی این ذکر را ترک کنند، مشمول این روایات نمی‌شوند؛ از این‌رو با وجود چنین روایاتی، هیچ‌کدام از فقها چنین حکمی نداده‌اند که با هربار شنیدن نام پیامبر اسلام(صلی الله وعلیه وآله) بر همه مکلفان واجب است که صلوات بفرستند و گرنه مرتکب گناه شده‌اند. 

«رجب»؛ نام نهمین ماه از ماه‌های قمری است. بر اساس آنچه در کتب لغوی آمده، این ریشه در موارد «بزرگ‌داشت چیزی از روی هیبت آن» مورد استفاده قرار می‌گیرد. و این ماه را نیز از آن رو رجب نامیده‌اند که در دوران جاهلیت، آن‌را بزرگ شمرده و جنگ در آن‌را ممنوع و حرام می‌شمردند،که پس از اسلام نیز این سنت ادامه یافت.

شایان ذکر است، در منابع حدیثی هم از این ماه به عنوان ماهی با عظمت و پر فضیلت یاد شده و بر انجام عبادات و اعمال نیک در آن بیشتر سفارش شده است.

در روایتی، از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که ماه رجب را «اصب» (ریزش زیاد) نامیده‌اند؛ زیرا در این ماه، رحمت الهی بر بندگانش بیشتر سرازیر می‌گردد.

همچنین در حدیثی دیگر، امام کاظم(علیه السلام) فرمودند: «رجب نام نهرى در بهشت است که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‌تر است، پس کسى که یک روز از رجب را روزه بدارد، خدا از آن نهر به او مى‌نوشاند».


پارچه مشکی رنگی که امروزه با آن کعبه را می پوشانند پیراهن یا پرده کعبه یا جامه کعبه نامیده می شود. این پوشش در قرون اخیر به رنگ مشکی بوده و آیات قرآن به رنگ طلایی با خط بسیار زیبایی بر آن بافته می شود. اما قبلا از رنگ های دیگری برای این پوشش استفاده می شده است.

ابن اسحاق گوید :" در عصر رسول خدا، بر کعبه پارچه سفید رنگ بافت مصر مشهور به "قباطی" می آویختند و سپس از بردهای یمانی برای آن استفاده می کردند. پس از پیامبر، عمر، عثمان، حجاج و ابن زبیر بر کعبه پارچه قباطی و پرده دیبا پوشانیدند.

این پرده ها گاهی به رنگ سبز و گاهی قرمز بوده و گاهی با دو یا چند پرده بر روی هم کعبه را می پوشانیدند.

در زمان ناصر عباسی، ابتدا پرده ای به رنگ سبز برای کعبه آماده شد و پس از آن، از اواخر خلافت وی، به رنگ مشکی تهیه گردید.

پس از آن زمانی که سلاطین مصر تهیه پرده کعبه را بر عهده داشتند همه ساله پرده ای به رنگ قرمز برای کعبه ارسال می کردند .

در زمان ملکشاه سلجوقی، که ایرانیان افتخار تهیه پرده کعبه را داشتند پرده هایی که برای کعبه آماده می شد به رنگ زرد بود. ابن بطوطه در سفر نامه خود (رحله) می گوید: پیراهن خانه کعبه را در شهر شوشتر خوزستان، ایران از دیبای خالص می بافتند و به کعبه می فرستادند.

در سال 1221 تا 1229 که اهل حجاز افتخار تهیه پرده را داشتند. نخست پرده را از حریر سرخ تهیه کردند و سپس در سال های بعد آنرا به حریر سیاه تبدیل کردند... 

در موسم حج بخصوص در روزهای نزدیک به تعویض پرده اندک اندک آنرا بالا می برند و بر می چینند و به جای آن پرده سفیدی می پوشانند و پس از انجام مراسم حج پرده نو بر آن می پوشانند .

بنا بر این مشکی بودن رنگ پرده (جامه) دلیل خاصی ندارد و به انتخاب تهیه کنندگان مربوط می شود.


اگرچه از نظر فقهی و حقوقی، انسان مالک اموال خود می‌باشد و می‌تواند هرگونه تصرف شرعی در آن داشته باشد، اما در آموزه‌های دینی این مسئله مورد تأکید قرار گرفته است که خداوند از نعمت‌هایی که به انسان عطا نموده حسابرسی می‌نماید؛ بنابراین با آن‌که تهیه دوباره وسائل زندگی از نظر فقهی منعی ندارد، اما از نظر اخلاقی بهتر است اگر وسیله‌ها و لباس‌های گذشته انسان، سالم و قابل استفاده می‌باشد، از دور ریختن آنها و خرید وسائل جدید خودداری شود؛ چرا‌که در جامعه، افرادی وجود دارند که از حداقل‌های زندگی محروم‌اند، و سفارش دین اسلام در این‌گونه موارد انفاق به دیگران می‌باشد؛ لذا بهتر آن است - در صورت توان مالی - به جای خرید وسائل اضافی که ممکن است از مصادیق اسراف باشد، به دیگران کمک کنید، تا هم خدای ناکرده مصداق اسراف نباشد و هم از ثواب انفاق بهره‌مند شوید و یا دست کم، با خرید وسائل و لباس‌های جدید، لباس‌ها و وسائل گذشته خود را در اختیار افرادی بگذارید که به آن نیاز دارند. البته دو نکته نیز در این زمینه قابل توجه است:

الف) اگر وسیله‌ای فرسوده شده و ایجاد زحمت می‌کند، موضوع دیگری است.

ب) گاه ممکن است نه برای اسراف و خودنمایی، بلکه با انگیزه مثبت دیگری، اقدام به خرید وسیله‌ای شود که چندان مورد نیاز نیست که در این موارد، می‌توان با نگاه دیگری به این موضوع نگریست و حتی آن‌را اقدامی اخلاقی دانست و این خود انسان است که می‌تواند داور خوبی در این زمینه باشد. به عنوان نمونه، اگر خانواده فقیری اقدام به ساخت صنایع دستی و یا نوعی از لباس نموده و از این‌راه ارتزاق می‌نمایند، اگر فردی به جای آن‌که کمک نقدی به آنها کند، برای حفظ کرامت انسانی آن خانواده، محصولاتشان را – بدون آن‌که نیازی داشته باشد – خریداری کرده و از این‌راه کمک غیر مستقیم به آنان می‌کند.

در این‌جا چند نمونه از آنچه را که در ارتباط با پرسش از نعمت‌ها در روز قیامت در منابع اسلامی آمده را بیان می‌کنیم:

1. خداوند در سوره تکاثر می‌فرماید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم»؛ سپس در آن‌روز از نعمت‌های خداوند باز خواست می‌شوید.

البته این نعمت‌ها مصادیق زیادی دارد که از جمله آن پرسش از نعمت مال و سرمایه است.

2. امام حسن(علیه السلام) در نامه‌ای که به یکی از یارانشان می‌نویسند در توصیف دنیا چنین می‌فرمایند:

 آگاه باش که در باره مال حلال دنیا باید حساب پس بدهی، و در باره مال حرام آن مجازات بشوی، و در باره اموال شبهه‌ناک نیز مورد نکوهش قرار بگیری! پس دنیا را مانند مردارى فرض کن و تنها به حداقل مورد نیاز بسنده کن؛ زیرا اگر این مقدار که گرفتى حلال باشد از زاهدان خواهی بود، و اگر حرام باشد باز هم مسئولیتى ندارى؛ زیرا گویا، از مردار به اندازه حداقل نیازت استفاده نموده‌ای، و اگر نکوهش باشد که مجازاتش چندان سخت نیست.

این روایت به خوبی بیانگر این مطلب است که برخی امور مانند آنچه در سؤال آمده، ممکن است از مصادیق شبهات باشد که حساب و عقابی هم در آن نباشد، اما عتاب در آن وجود دارد.

«فواطم»‏ از ریشه «فطم» جمع «فاطمه» است. برای هر گروهی از افراد که یا خود نام «فاطمه» داشته و یا منسوب به فردی به نام «فاطمه» باشند، می‌توان از تعبیر «فواطم» استفاده کرد؛ لذا نیازی نیست که این واژه را منحصر در افراد خاصی بدانیم که انتخاب آن برای دیگران ممنوع باشد.

با این وجود، در گزارشات تاریخی، این واژه برای چند گروه مشخص مورد استفاده قرار گرفته است:

1. فاطمه بنت اسد(مادر امام علی علیه السلام) حضرت فاطمه زهراء(سلامالله علیها) و فاطمه بنت زبیر.از این مجموعه با نام «الفواطم الثلاث» و یا «فاطمه‌های سه‌گانه» نیز یاد شده است. 

2. فواطم‏؛ فاطمه بنت سعد أم قصیّ، فاطمه بنت عمرو جرول بن مالک أم أسد بن هاشم، فاطمه بنت أسد بن هاشم، فاطمه بنت رواحه، و فاطمه بنت رسول اللّه(ص).

3. فواطم؛ فاطمه بنت أسد، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و فاطمه دختر حمزه، و فاطمه دختر عتبه. از این مجموعه در روایتی از امام علی(علیه السلام) یاد شده است:

پارچه استبرقی به پیامبر اسلام(ص) هدیه شد و حضرتشان به من فرمودند که آن‌را به چهار قسمت تقسیم کرده و به هر کدام از فواطم، بخشی از آن‌را بدهم. من هم پارچه را میان آنان تقسیم کردم. فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها)، فاطمه دختر حمزه، و چهارمین فاطمه که نامش در این روایت برده نشده، اما احتمال داده‌اند که فاطمه بنت عتبه، همسر عقیل بن ابی طالب باشد. این مجموعه را می‌توان «الفواطم الاربع» و یا «فاطمه‌های چهارگانه» دانست.

4. فاطمه دختر عمرو بن عائد(جدّه پدرى پیامبر)، فاطمه دختر زائره(زائده) بن اصمّ(مادر حضرت خدیجه)، فاطمه دختر عبد اللّه بن ورام، فاطمه دختر حرث بن عکرمه و فاطمه دختر نضر.

5. در برخی متون از حسنین(علیهم السلام) با عنوان «ابنا الفواطم» و یا «دو پسر فاطمه‌ها» یاد شده است. این فاطمه‌ها عبارت‌اند از: مادرشان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، مادربزرگشان فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) و مادربزرگ پدری پیامبر اسلام(ص) که نامش فاطمه بنت عبد الله بن عمرو بن عِمْران بن مخزوم بود.

لازم به ذکر است که این‌گونه نیست که هر کس نامش فاطمه بود و از مجموعه فواطم به شمار آید، فضیلتی؛ مانند فاطمه زهرا، یا فاطمه بنت اسد داشته باشد.

 

روایتی وجود دارد که بر اساس آن هر فردی هنگام مرگ و جدا شدن از دنیا، امام علی(علیه السلام) را می‌بیند، و نیز بر اساس باور شیعیان، معصومان(علیهم السلام) به تمام آنچه در دنیا می‌گذرد احاطه دارند. علاوه بر آن و به صورت ویژه، احادیث دیگری حاکی از توجه خاص خدا و اولیای او به افرادی است که در غربت جان داده و مزاری ندارند:

1. پیامبر اسلام(ص): «... مؤمن هرگز در وحشت و تنهایى نیست، هرگاه مؤمنى در غربت بمیرد، فرشتگان براى او می‌گریند و برایش طلب آمرزش می‌نمایند، و این براى مؤمنى است که غریب بمیرد و گریه‌‏کننده‌‏اى نداشته باشد، و از محل جان دادنش نوری خواهد درخشید که تا زادگاهش را روشن خواهد کرد».

2. امام صادق(علیه السلام): «هیچ مؤمنى نیست که در دیار غربت جان سپارد و گریه‌‏کننده‌‏اى بر بالینش حاضر نشود، مگر آن‌که قسمت‌‏هایى از زمین که در آنها خدا را عبادت می‌نمود، لباس‌‏هایی که بر تن می‌کرد، درهاى آسمان که کردارش از آن درها بالا می‌رفت و دو فرشته گمارده شده بر او برایش گریه می‌کنند».

اما آنچه در برخی از مداحی‌ها و روضه‌ها مطرح می‌شود که امام حسین(علیه السلام) و یا حضرت زهرا(سلام الله علیها) در کنار شهدای مفقود الاثر حاضر می‌شوند، مستند به روایتی نیست، بلکه  کنایه از آن است که شهیدان مفقود الاثر به دلیل شباهتی که با حضرت زهرا(س) در گمنامی مزارشان دارند، و از آن‌جا که با توجه به روایات بالا، بیشتر مورد توجه خدا هستند، طبیعتاً توجه بیشتری از طرف حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دیگر معصومان(علیهم السلام) به آنان می‌شود.

 


در ارتباط با ناهمخوانی موجود در پرسش باید گفت؛ روایاتی درباره افزودن دوستان نقل شده است که به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:
پیامبر خدا(ص): «استَکثِروا مِنَ الإِخوانِ فَإِنَّ لِکُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً یَومَ القِیامَة»؛«دوستانتان را زیاد کنید؛ زیرا هر مؤمنى در روز قیامت، شفاعت ویژه خود را خواهد داشت».
امام علی(علیه السلام): «لَا تَسْتَکْثِرَنَّ مِنْ إِخْوَانِ الدُّنْیَا فَإِنَّکَ إِنْ عَجَزْتَ عَنْهُمْ تَحَوَّلُوا أَعْدَاءً وَ إِنَّ مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ النَّارِ کَثِیرُهَا یُحْرِقُ وَ قَلِیلُهَا یَنْفَع»؛‏«به دنبال افزودن شمار برادران دنیایى خود مباش که اگر نتوانی خواسته‌هایشان را برآورده کنی، دوستی‌شان تبدیل به دشمنی می‌شود و چنین دوستانی مانند آتش هستند که مقدار زیاد آن آسیب وارد کرده و مقدار کمش سود می‌رساند».
این دو روایت در نگاه اول ناهمخوان به نظر می‌آیند؛ اما باید دانست که در واقع با هم تعارضی ندارند؛ زیرا روایت دوم، تنها ناظر به «اخوان الدنیا» و یا همان «إخوان المُکاشرة» است که از دوستی و معاشرت با آنان - جز به اندازه ضرورت - نهی شده است.«مکاشره» از ریشه «کشر» به معنای با کسی خندیدن و دندان‌ها را به او نمایان ساختن، است، و مقصود از دوستان و برادران مکاشره، کسانی هستند که تنها به جهت نفع دنیوی، به صورت ظاهری خندان بوده، ولی در مشکلات و گرفتاری‌ها دوستان خود را رها می‌کنند.
از این‌رو؛ این از باب تعارض مطلق و مقیّد است، که از نظر نفى و اثبات مختلف می‌باشند؛ در این صورت، مطلق، حمل بر مقیّد می‌شود؛ یعنى مقیّد، قرینه بر این است که مراد جدّى از مطلق، معناى مقیّد نیست. بنابراین، مقصود از روایت اول؛ افزایش دوست مؤمن و واقعی است، نه دوستان دنیایی که در روایت دوم از افزایش آن نهی شده است.
ذیل هر کدام از دو حدیث یاد شده، علت یا ملاک افزایش و یا کاهش دوستان را بیان می‌کند که تأیید کننده این جمع‌بندی است.
 

پاسخ اجمالی

نزدیک شدن به خدا و خارج کردن محبت غیر او از دل، هدفی مقدس است که هر دعایی می‌تواند به آن کمک کند، امّا  امامان و پیشوایان ما، در برخی از دعاها و مناجات‌های خویش با پروردگار، این موضوع را صریحاً از خداوند درخواست می‌کردند:

«...سَیِّدِی أَخْرِجْ‏ حُبَ‏ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی...»؛آقای من محبت دنیا را از قلب من خارج کن.

«اللَّهُمَّ ... ارْزُقْنِی‏ التَّجَافِیَ‏ عَنْ‏ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»؛

خدایا دل کندن از حب دنیا، و روی آوردن به قیامت را روزی من گردان، و مرا مهیاى مرگ کن قبل از آن‌که مرگ فرارسد.

 

  

همراهی خانواده امام حسین علیه السلام در حادثه کربلا میتواند به خاطر عوامل زیر باشد:

1_پیام رسانی 

قیام مقدس امام حسین علیه السلام دو چهره دارد که بر اساس آن کارها تقسیم شد یکی جانبازی ,فداکاری وشهادت ودیگری پیام رسانی.نقش مردان در حادثه عاشورا جانیازی وشهادت بود وخانواده امام علیه السلام در قسمت دوم نقش ایفا میکردند.البته زنان در تربیت رزمندگان وتشویق آنها نیز نقش ایفا کردند اما وظیفه اساسی آنها پیام رسانی بود.

در حقیقت امام حسین علیه السلام با آوردن خانواده خود مبلغان خود را به شهرهای مختلف وحتی به قلب حکومت دشمن فرستاد وپیام خود را به  گوش همگان رسانید.پرچمدار پیام رسانی حضرت زینب سلام الله علیها بود.بی شک اگر بازماندگان امام علیه السلام به افشاگری نمیپرداختند ,یزیدیان نهضت بزرگ آن حضرت را کم ارزش وچهره آن را وارونه نشان میدادند.

2_افشای چهره ظالمانه یزید وحکومت وی

علت دیگر حضور خاندان امام حسین علیه السلام نشان دادن چهره سفاک ,بی رحم وغیر انسانی یزید وحکومت وی بود.یکی از عوامل موثر در پذیرش پیام عاشورا از سوی مردم عنصر مظلومیت است ودر حادثه عاشورا نه مظلوم نمایی بلکه حقیقت مظلومیت وجود دارد.

یزید میخواست باکشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت علیهم السلام همه حرکتها را درنطفه خفه کند به طوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان وبیمناک باشند.اما قیام امام حسین علیه السلام وپیام رسانی افشا گرانه ومظلومانه اهل بیت علیهم السلام تمام این توطئه ها را خنثی کرد.اینجا بود که قیامهای بسیاری در نقاط مختلف علیه حکومت ظالمان بوجود آمد مانند قیام مختار ,قیام توابین و....


برگرفته از مجموعه آثار شهید مطهری ,ج 17,ص396 



تاریخ شهادت امام حسین(علیه السلام)طبق ماه های شمسی، از دو راه قابل بررسی است:

1. از راه زیج،

2. با روش ریاضی و بدون مراجعه به جدول زیج; یعنی از طریق محاسبه از آغاز مبدأ سال اول هجری تا روز عاشورا. در نتیجه می توان چنین اظهار نظر کرد که روز عاشورای سال شصت و یکم هجری، برابر با روز دوشنبه بیستم مهرماه سال پنجاه و نه شمسی (20/7/59) بوده است.