نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت



بانوان برگزیده همراه امام حسین علیه السلام

بانوان برگزیده‌ی همراه امام حسین علیه السلام، فقط یک عده اعضای خانواده و خویشان نبودند، بلکه شخصیت‌هایی بودند که تحقق هدف والای زنده کردن اسلام حقیقی و هدایت مردمان در طول زمان، از آنان بر می‌آمد؛ چنان که سرآمد مردان نیز شخصیت‌های بارزی چون امام سجاد، حضرت ابوالفضل العباس، حضرت علی اکبر، قاسم بن الحسن، عبدالله الحسن و ... بودند.

*- امام حسین علیه السلام، خودشان فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء سلام الله علیها بودند، یعنی سر سلسه‌ی همان اهل بیتی که اجر رسالت در مودت آنها ترسیم و تبیین شده است.

*- حضرت زینب کبری علیهاالسلام نیز فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء سلام الله علیها بودند، چنان که حضرت عباس علیه السلام و سایر برادرانی چون: عبدالله، جعفر، محمد، ابراهیم، عون، عتیق و ... نیز همه فرزندان امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام بودند.

*- حضرت ام کلثوم علیهاالسلام نیز دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.

*- حضرت زینب صغری علیهاالسلام نیز از دیگر دختران امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.

*- بانوی بزرگ دیگر، فاطمه، دختر امام حسن مجتبی علیه السلام بودند با کنیه‌ی (ام عبدالله و ام الحسن)، همسر امام سجاد و مادر حضرت امام باقر علیهم السلام که به همراه همسر و فرزند خردسال خود عازم شدند. بانویی که امام صادق علیه السلام در شأن ایشان فرمودند: «در میان فرزندان امام حسن (علیه السلام) زنی با فضیلت تر از او وجود نداشت ».

*- رقیه، دختری دیگر از امیرالمؤمنین علیه السلام بود. لقبش ام کلثوم صغری و مادرش ام حبیبه است که نامشان «صهبا» بود . دختر او عاتکه نیز با او بود که بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و هنگام حمله دشمن به خیام در زیر پای اسبان به شهادت رسید.

*- رمله، همسر امام حسن مجتبی علیه السلام و مادر    حضرات قاسم و عبدالله، فرزندان امام حسن (علیه السلام) بود که در کربلا حاضر شد و شاهد جانبازی و شهادت فرزندانش بود.

*- حضرات فاطمه، سکینه، رقیه و رباب نیز خانواده‌ی امام حسین علیه السلام بوذند که همراه پدر و همسر خود عازم شدند.

*- در واقع باید معلوم می‌شد که این لشکرکشی عظیم و شوق به این جنایات هولناک، فقط علیه امیرالمؤمنین و فاطمه و اولاد ایشان علیهم السلام بوده است – یعنی دشمنی با اهل بیت، به جای مودت نسبت به آنها – چنان که یزید گفت: حقی بود از پدرانم، که من از این خاندان پس گرفتم. و معلوم شد که در میان انبوه مسلمانان، فقط تعداد قلیلی به آنها مودت داشتند! پس دین لقلقه‌ی زبان شده بود.



شهید مدافع حرم:امیر سیاوشی



از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.

هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد.

خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو  با وسـواس و سلیــــقه خاصی انجام میداد. تمامی رو هم از بهترین ها .

معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،

تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.

خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.

معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.

میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (علیه السلام) بیشتر نگاهت میکند.



معنای کربلاء و کربلاء در تاریخ


لغت‌شناسان و مورّخان اسلامی در ریشه لغوی واژه «کربلاء» و نیز در اشتقاق و معنای آن اختلاف نظر دارند:

الف. «کربلاء»، به معنای سستی در گام‌ها و برگرفته از «جاء یمشی مُکَربلا» (با گام‌های سست آمد) است. ممکن است به دلیل سست بودن زمین در کربلاء، این سرزمین بدین نام خوانده شده باشد.

ب. کربلاء از کلمه «کربل» گرفته شده و کربال یعنی غربال کردن و تمیز و پاک کردن است. به کربلاء نیز به خاطر این کربلاء گفته‌اند که زمینی بود خالی از ریگ و سنگ و بدون درخت یا گیاهان هرز و مزاحم.

ج. کربلاء در اصل از «کور بابل» -به معنای «مجموعه‌ای از روستاهای بابِلی»- برگرفته شده است.

د. کربلاء، ترکیبی است از دو واژه آرامی؛ یعنی «کرب» به معنای «معبد» یا «حرم» و «ایلا» به معنای «خدایان». بنابراین نقل، معنای واژه کربلاء «حرم خدایان» می‌باشد. اگر به تاریخ این شهر در روزگار بابِلی‌ها باز گردیم از آن نام نشانی خواهیم یافت؛ زیرا طبق گفته ماسینیون، -مستشرق فرانسوی- کربلا در گذشته‌های دور معبد کلدانی‌های ساکن شهر نینوا و کوشک بابل بود و این دو شهر در نزدیکی ناحیه کربلا واقع شده بودند.


کربلاء از دیدگاه روایات

در احادیث، گاه واژگان «کربلاء» همراه با واژگان‌های «کرب» و «بلا» یعنی درد و بلا و اندوه و مصیبت مورد استفاده قرار گرفته است که البته نمی‌توان گفت که مراد از این دسته از روایات، بیان معنای لغوی کربلاء است، بلکه شاید همنشینی این واژه ها تنها به دلیل آرایه‌های ادبی؛ مانند سجع و جناس باشد:

1. جبرئیل به پیامبر اکرم(ص) گفت: این نوه شما(حسین علیه السلام) همراه با گروهی از فرزندان، اهل‌بیتش و جمعی از برگزیدگان و نیکان امتت در کنار فرات و منطقه‌ای به نام کربلا کشته می‌شود. به دنبال این واقعه و در روزی که دشواری‌اش پایان ناپذیر بوده و حسرتش تمام نخواهد شد(روز قیامت)، کرب و بلای فراوانی دامن‌گیر دشمنان تو و دشمنان خاندانت خواهد شد! این نقطه از زمین، مقدس و پاکیزه‌ترین مکان‌های روی زمین محسوب می‌گردد و از احترام و قداست خاصی برخوردار است و این قطعه، از زمین‌های بهشت می‌باشد.

2. على(علیه السلام) به کربلاء آمد و در آن‌جا ایستاد. به او گفته شد: اى امیر مؤمنان! این‌جا، کربلاء است. فرمود: «ذَاتُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ؛ آمیخته با  رنج و بلا است». آن‌گاه با دستش به مکانى اشاره کرد و فرمود: «این‌جا، جایگاه اسباب سفر و خواب‌گاه مرکب‌هاى آنان است»، و به جایى دیگر اشاره کرد و فرمود: «این‌جا خونشان ریخته می‌شود».

3. وقتی به امام حسین(علیه السلام) گفتند اسم این زمین کربلاء

است،فرمود: «پیامبر براستی سخن فرموده: این زمین غم و اندوه و بلا است».

همچنین وقتى حسین(علیه السلام) به این سرزمین رسید، پرسید: این‌جا 

چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، چشمان آن‌حضرت پر از اشک شد و می‌فرمود: 

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء» و یقین کرد که شهادت‌گاه خود و یارانش همین‌جا است و فرمود: «هذا مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ! انْزِلُوا هَاهُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا وَ هُنا مَحَلُّ قُبُورِنا»؛[8] این‌جا سرزمین رنج و گرفتارى و بلا است! این‌جا محلّ فرود آمدن ما، جایگاه ریخته شدن خون‌هاى ما و محل قبرهاى ما است.

نام‌های دیگر کربلا

در طول تاریخ بر سرزمین کربلا نام‌هایی اطلاق گردیده است. برخی از این اسامی، نام روستاهای مجاور کربلا است که بر این سرزمین نیز اطلاق شده، و برخی دیگر بر اثر گذشت زمان بر کربلا اطلاق شده است؛ از جمله این نام‌ها عبارت‌اند از: نینوا، غاضریه،عموراو و طفّ.اما اسم «کربلاء» به تدریج و به مرور زمان از لحاظ شیوع و انتشار میان مردم و در تاریخ بر سایر اسامی غلبه یافته و امروزه تنها باقیمانده نام‌های دیگر این سرزمین محسوب می‌شود، به طوری که فعلاً این ناحیه، فقط به اسم کربلاء شناخته می‌شود.


 

محرم آمد و دلها غمین شد

غم و عشق وبلا با هم عجین شد

“حسین” آماده، بهر جانفشانی است

دوباره فاطمه قلبش حزین شد . . .


“فرا رسیدن ایام عزاداری سید الشهدا برتمام شیعیان و دلسوختگان و عاشقان “امام حســـین علیه السلام” تسلیت باد.”





 از متون دینی و روایات استفاده می‏شود که امامان معصوم(ع) توسط خداوند به امامت و رهبری منصوب شده‏اند. بدین گونه نبوده است که ائمه(ع) فرزندان خویش را به عنوان رهبر منصوب نمایند و یا مردم در انتخاب آن‏ها نقش داشته باشند؛ تا گفته شود چرا بعد از امام حسین(ع) امامان از فرزندان امام حسن(ع) گزینش نشده و امامت به فرزندان وی منتقل نشده است.


در اسلام امامت و رهبری از اهمّیّت ویژه‏ای برخوردار است تا آن جا که از آن به عنوان عهد الهی یاد شده است.(1) این مقام باید به کسانی داده شود که لیاقت و شایستگی‏های ذاتی و اکتسابی داشته باشند. خداوند خطاب به حضرت ابراهیم(ع) که خواسته بود منصب امامت به فرزندان و دودمان وی منتقل شود فرمودند: ".. لاینال عهدی الظّالمین؛(2) پیمان من - یعنی امامت - هرگز به ستمکاران نمی‏رسد". این آیه بیانگر عظمت و بزرگی این مقام است.


انتصاب رهبر از سوی خداوند بهترین گزینه و راهکار معقول و منطقی است، زیرا خداوند مصالح و مفاسد مردم را دانسته و کسانی را برای رهبری گزینش می‏کند که لیاقت داشته باشند: "اللَّه أعلم حیث یجعل رسالته".(3)


به سبب لیاقت و قابلیّت‏های امامان معصوم(ع) بود که آن‏ها حکومت و مرجعیت دینی را حق خود می‏دانستند، چنان که امام حسین(ع) در برابر فرماندار مدینه بدان تصریح نمود.(4) بنابراین امامت بر اساس شایستگی اعطا شده به آن شایستگی‏ها خداوند آگاهی دارد و این شایستگی‏ها در اولاد امام حسین(ع) وجود داشت.


در بعضی از روایات تصریح شده است که ائمه(ع) به دستور خداوند به منصب امامت و رهبری منصوب شده‏اند و اسامی نیز بیان شده است.


جابربن عبداللَّه انصاری از پیامبر اسلام(ص) در خصوص پیشوایان بعد از حضرت پرسید که از فرزندان علی بن ابی طالب چه کسانی جانشینان شما هستند؟


فرمودند: "حسن و حسین (که آقای جوانان اهل بهشت هستند) سپس زین العابدین، پس از او باقر محمد بن علی (که او را ملاقات خواهی کرد. هرگاه او را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان) پس از او جعفر فرزند محمد، پس از او موسی فرزند جعفر، پس از او علی فرزند موسی، سپس محمد بن علی و پس از او علی بن محمد، سپس حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی. او کسی است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از آن که پر از ظلم و جور شده است. ای جابر! آن‏ها خلفا و جانشینان من از فرزندان و عترت من هستند. هر کس آن‏ها را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس آنان را نافرمانی نماید، مرا نافرمانی کرده است. هر کس یکی و یا همه آن‏ها را انکار کند، گویا مرا انکار نموده است. به وجود آن‏ها خداوند جهان را نگهداشته است و حفظ و بقای جهان نیز به واسطه آن‏ها حفظ می‏شود تا زمانی که خدا بخواهد".



حکمت 19 نهج البلاغه


امام علی (علیه السلام) فرمود: کسى که در مسیر آرزوهایش گام بردارد در (دام) مرگ خواهد افتاد!


امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه و حکمت آمیز خود به مسئله طول آرزوها و سرنوشتى که دامان انسان را مى گیرد اشاره کرده مى فرماید: «کسى که در مسیر آرزوها گام بردارد در (دام) مرگ خواهد افتاد»; (مَنْ جَرَى فِی عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ).

أمل به معناى هر نوع آرزو است; خواه آرزوى معقول باشد یا نامعقول، از این رو این واژه در مورد معصومان و اشخاص برجسته نیز به کار رفته آنها را کعبه آمال مى نامند و حتى خداوند به عنوان «منتهى الأمل» شمرده شده که همان آخرین نقطه آرزو است. در مناجات مفتقرین از مناجات پانزده گانه امام سجاد(علیه السلام)مى خوانیم: «یا مُنْتَهى أَمَلِ الاْمِلینَ» و در حدیث نیز از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نقل شده که فرمود: «الاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتِی وَلَوْ لاَ الاَْمَلُ مَا رَضَعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَلاَ غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً; آرزو مایه رحمت براى امت من است و اگر آرزو نبود هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى داد و هیچ باغبانى درختى نمى کاشت». زیرا آرزوهاست که انسان را به تلاش و کوشش براى رسیدن به اهداف برتر و بالاتر وا مى دارد.

ولى همین آرزو هرگاه به صورت نامعقول درآید و تبدیل به آرزوهاى دور و دراز و دست نیافتنى شود انسان را چنان به خود مشغول مى دارد که از همه چیز حتى خداوند و مرگ و معاد غافل مى شود و چنان سرگرم مى گردد که ناگهان مرگش فرا مى رسد در حالى که دستش از همه چیز تهى است.

تعبیر به «مَنْ جَرى...» (مطابق برخى نقل ها) «مَنْ أَرْخى عِنانَ أَمَلِهِ» (کسى که لجام آرزو را سست و رها کند.) اشاره به همین آرزوهاست و به تعبیر دیگر، آرزو تشبیه به مرکب سرکشى شده که اگر عنان و زمام او را رها کنند طغیان مى کند و انسان را در پرتگاه مى افکند.

شادی کردن، امری فطری است. در اسلام نیز به شادی و نشاط اهمیت زیادی داده شده است. چنان‌که پیامبر(ص) و معصومان(علیهم السلام) در بسیاری از مواقع لبخند بر چهره داشته و با گشاده‌رویی با مردم برخورد می‌کردند. در روایت آمده است که رسول خدا(ص) زیاد تبسّم می‌کرد.

پیامبر اکرم(ص) درباره شوخی می‌فرماید: «خداوند، انسان شوخ طبعی را که در شوخی خود راست‌گو باشد، مؤاخذه نمی‌کند».

امام علی(علیه السلام) می‌فرماید: «چهره شاداب و خوشرویى؛ مهرآور و نزدیک‌کننده به خدا است و چهره گرفته و بدرویى؛ دشمنی‌آور و دورکننده از خدا است».

امّا در برخی موارد، شوخی‌هایی میان مردم رد و بدل می‌شود که با دروغ، غیبت، بردن آبروی دیگران و... همراه است. این بخش از شوخی‌ها حرام است که نه تنها ما به این شوخی‌ها مجاز نیستیم، بلکه دیگران را نیز باید از آن نهی کنیم.

شوخی تنها منحصر در این نوع نیست، بلکه ممکن است عده‌ای با هم شوخی کنند و شاد باشند، بدون این‌که مرتکب گناهی شوند. چنان‌که در زندگی معصومان(علیهم السلام) نیز این نوع شوخی دیده می‌شود؛ مانند این‌که؛ پیرزنى نزد پیامبر اکرم(ص) آمد، و پیامبر فرمود: «هیچ پیرزنى وارد بهشت نمی‌شود»، آن زن شروع به گریه کرد. حضرتش فرمود: «تو آن روز پیر نیستى، خداى متعال فرموده است: "ما آنان را به شیوه‌ای شگفت‌آور آفریده، و آنان را باکره قرار دادیم".

بر این اساس، شوخی‌کردن نه تنها در اسلام منع نشده، بلکه بویژه شوخی با همسر مطلوب است.

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «هرگونه لهو (بازى) از مؤمن نابجا است، مگر در سه چیز: در تربیت کردن اسب، مسابقات تیراندازى، و شوخى کردن با همسر، که اینها درست و بجا است».

امام علی(علیه السلام) نیز در میان افراد جامعه به شوخ‌طبعی معروف بود، حتی به همین جهت مورد بی‌مهری خلفای نخستین قرار گرفته بود؛ لذا بعید است که ایشان در زندگی خصوصی خود از شوخ‌طبعی بهره‌مند نبوده باشند. امّا با توجه به این‌که زندگی خانوادگی افراد، حریم خصوصی آنان است، بنابراین، نباید توقع داشته باشیم که شوخی‌هایی که احیاناً بین آنان ردّ و بدل می‌شد به بیرون از منزل رسوخ کرده و گزارش‌های تاریخی از آن وجود داشته باشد. علاوه بر این؛ تنها شوخی و خنده نیست که زندگی شیرینی برای افراد به وجود می‌آورد.

همه دور هم نشسته بودیم.اصغر برگشت گفت«احمد،تو که کاری بلد نیستی. فکر کنم تو جبهه جاروکشی می‌کنی،ها؟»

احمد سرش رو پایین انداخت،لب خند زد و گفت«ای… تو همین مایه ها.»

از مکه که برگشته بود،آقای فراهانی یک دسته گل بزرگ فرستاده بود در خانه.یک کارت هم بود که رویش نوشته شده بود«تقدیم به فرمان ده رشید تیپ بیست و هفت محمد رسول الله،حاج احمد متوسلیان.»



مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس آمریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:

باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید"باشه، ولی اونجا نرو.".


 مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم." بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:

"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی...

بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"


دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود.

کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند.


به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:" 


نشان. نشانت را نشانش بده !"


نکته:انسانی که در جایگاه خود دگرفتار کبروغرور شود هیچگاه به موفقیت نمیرسد.

سوره حمد دارای  نامهای گوناگونی است که هر کدام از آنها  به یک ویژگی‌ خاصی اشاره دارد. یکی از نام‌های این سوره «شافی، (شفا‌دهنده)» است. در مورد شفابخشی سوره حمد روایاتی وارد شده است.

از جمله، روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که حضرتشان فرمود:

 «اگر سوره حمد هفتاد بار بر مرده‌اى خوانده شود و روح به تن او باز گردد، جای تعجب نیست‏».

این روایت از نظر سندی، روایتی «حَسَن» است؛ یعنی روایتی که تمام افراد موجود در سند آن، شیعه امامی بوده و بدون آنکه تصریح به عدالتشان شود، اما مورد ستایش قرار گرفته‌اند.

از نظر محتوایی باید گفت؛ مراد از این روایت آن است که ارزش سوره حمد به اندازه‌ای است که حتی این ظرفیت در آن نهفته است که اگر بر مرده‌ای هفتاد بار خوانده شود، آن مرده زنده ‌شود؛ و بدیهی است که مراد روایت آن نیست که هر فردی هفتاد بار این سوره را بر مرده‌ای بخواند و یا بر هر مرده‌ای هفتاد حمد خوانده شود، زندگی او را به دنبال داشته باشد، زیرا بعد از مرگ، هیچ‌گاه انسان به دنیا برنمی‌گردد جز با اعجاز که آن هم به صورت اندک تحقق پیدا می‌کند. از این‌رو، از مسلّمات دینی آن است که یک انسان عادی بدون اذن خداوند هرگز توانایی انجام چنین کاری را نخواهد داشت.

همان‌طوری که قرآن در مورد نماز می‌فرماید «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»(همانا نماز از فحشاء و منکر جلوگیری می‌کند) و این موضوع شامل هر نمازی نمی‌شود، بلکه نمازی که دارای شروط خاصی باشد می‌تواند انسان را از فحشاء و منکر دور کند.