نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت

پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند.

خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.

مادر خانم حاج‌ عبدالمهدی می‌گفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.

و من بی‌اختیار این جمله در ذهنم نقش می‌بندد که هان ای شهیدان.با خدا شب‌ها چه گفتید؟

جان علی با حضرت زهرا(سلام الله علیها ) چه گفتید؟

پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد:

وقتی می‌خواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهده‌اش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.

راوی:حجت‌ الاسلام محمدحسین مغفوری،لشکر۴۱ ثارالله

 


امام صادق علیه السلام فرمودند :
جدِّ ما حسین علیه السلام هنگامى که به گریه کنندگان خود نگاه مى‏ کند براى آنان استغفار مى‏ کند و از جدّ و پدر و مادر و برادر خویش مى‏ خواهد که آنها هم براى گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزاى او استغفار کنند .

منبع : کتاب الکسیر العبادات

 


1)امام حسین (علیه السلام)در روز عاشورا پیوسته ومدام مشغول ذکر لا حول ولا قوه الا بالله بود.


2)امام حسین(علیه السلام ) صبح عاشورا با داشتن موذن مخصوص خودشان اذان گفتند.


3)عروس و دامادی که در روز عاشورا به شهادت رسیدند،وهب وهانیه نام داشتند.هانیه تنها زنی بود که در کربلا به شهادت رسید.


4)اولین زمینی که خداوند آن راقداست بخشید زمین کربلا بود.


5)اولین آبی که خداوند آن را قداست بخشید،آب فرات بود.


6)اولین شخصی که درشب عاشورا،اعلام یاری به ابا عبدالله (علیه السلام )کرد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بود.


7)اولین شهید از خاندان بنی هاشم درروز عاشورا حضرت علی اکبر (علیه السلام ) بود.


8)اولین شخصی که با تربت امام حسین نماز خواند امام سجاد (علیه السلام) بود.



درباره پوشیدن لباس سیاه در عزاى ابا عبداللّه الحسین(علیه السلام) چنین روایت شده است: "وقتى امام حسین(علیه السلام) شهید شد، زنان بنی هاشم لباس سیاه پوشیدند و امام زین‏ العابدین(علیه السلام) براى آن‏ها غذا تهیه کرد." 
 این روایت به پوشیدن لباس سیاه در عزاى ابا عبداللّه(علیه السلام) امر نمیکند؛ ولى نشان میدهد جایز است؛ چون امام زین‏ العابدین(علیه السلام) کردار زنان بنی هاشم را امضا فرموده است. شاید از آن تاریخ این کار به صورت یک سنت و رسم در آمده است. افزون بر این پوشیدن لباس سیاه در سوگواری ها، در مسیحیت و اقوام دیگر نیز معمول است و از نظر جامعه‏ شناسى سمبلى شناخته شده شمرده میشود.

*************************************

 

یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود.

بهش گفتند:«با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.»

می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟

 مگه نفرمود: «والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی».


عملیات والفجر 4 مسؤول محور بود.

حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.

لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین علیه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.»


شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست......

ا

اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر کرده که بشر کارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد. خداوند برای حوادث جهان، علل و اسبابی مقدّر کرده،‌در مورد افعال انسانی،‌عقل و اراده و اختیار از جملة آن اسباب است اما آنچه که انسان با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف برگزیند، قضای الهی است.

 بشر همیشه خود را بر سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند، و این همان قضا و قدر الهی خواهد بود.

انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او هماهنگ است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته‌های او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة بیرونی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.


پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.

اما امام حسین(علیه السلام)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنی‌امیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعت‌گذار را جایز ندانسته بود)حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامه‌های بی‌شمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد. بنابراین راهی که امام برمی‌گزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.

حضرت می‌فرماید: «خداوند می‌خواهد مرا کشتة‌سربریده، بناحق و ستمدیده ببیند».

کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند می‌خواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشند. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،ولی انسان‌ها را آزاد گذارده که به خواست خدا عمل کنند یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.


در مورد امام حسین(علیه السلام) هم خداوند می‌خواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین علیه السلام در انتخاب آن راه مجبور نبود.

حضرت خود را آزاد می‌دانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را می‌پسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت می‌دانست.

اگر خداوند بخواهد به صورت اجبار انسان‌ها را به راهی ببرد،‌ مطمئناً به راه ایمان و بندگی اجبار می‌کرد، نه به سوی کفر و گمراهی در عین حال خدا ایمان اجباری را نمی‌پسندد و ایمانی را می‌خواهد که از روی اراده و انتخاب باشد و این ارزشمند است،‌نه ایمان اجباری.

پس خداوند وقتی ایمان جبری نخواهد و ارادة قطعی و تخلف ناپذیرش بر هدایت شدن اجباری مردم تعلق نگیرد، ارادة قطعی او بر کفر کافران و شرک مشرکان تعلق نخواهد گرفت، زیرا چنین اراده‌ای علاوه بر آن که جبر را حاکم می‌کند و مخالف دستور الهی است (که به ایمان امر کرده است) و فرستادن پیامبران را بی فایده می‌کند و...، ظلم می‌باشد اما خداوند از ظلم و ستم پیراسته است. پس نه کفر کافران به تقدیر حتمی است (که اراده انسان در آن نباشد) و نه ایمان مؤمنان، چون در این صورت نه کفر آنان گناه بود و نه ایمان ایشان ارزش داشت.

فلسفه عزاداری چیست؟


مسئله انسان سازی، جامعه سازی و انتقال فرهنگ شیعی به نسل بعد، در مجالس امام حسین علیه السلام، قوی تر می باشد؛ زیرا ماهیت قیام امام حسین علیه السلام و نیز آموزه های تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عاشورا، در رشد و بالندگی انسان و جامعه چشم گیر بوده و عناصر رویداد کربلا، مؤلفه های اساسی و اصلی را در ترسیم فرهنگ شیعی رقم زده است که توسط مراسم سوگواری به نسل بعد منتقل می شود. موارد زیر نیز می توانند حکمت عزاداری برای امام حسین علیه السلام تبیین کنند:

1. نوعی اعتراض به ظالمان زمان و حمایت از مظلومان جهان

2. عامل تقویت حس عدالت خواهی و انتقام جویی از ستمگران

3. زمینه ساز اجتماع شیعیان جهت پیروی و دفاع از حق. 

4. توجه به هدف قیام امام حسین علیه السلام که همانا احیاى ارزش‏هاى دینى و جلوگیرى از انحراف بود

5. زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینى

6. الهام بخش روح انقلابى و ستم ستیزى

7. پیوند عمیق عاطفى بین امت و الگوهاى راستین

8. اقامه مجالس دینى در سطح وسیع و آشنا شدن توده‏ها با معارف دینى

9. پالایش روح و تزکیه نفس

10. اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و ... . اما اصل عزادارى و سوگوارى از خود اهل بیت(علیهم السلام) است ولى چگونگى آن تا حدود زیادى با شیوه‏هاى قومى و ملى عجین شده است و این آمیزش تا زمانى که مشتمل بر خلاف شرع نباشد اشکالى ندارد.

داستان گریه و عزادارى پس از شهادت حضرت امام حسین(علیه السلام) از سوى امامان(علیهم السلام) داستان دامنه‏ دارى است. به مواردى اشاره مى‏شود:

1- امام چهارم(علیه السلام) که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک امام حسین(علیه السلام) و یاران فداکار او بود و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناک تا زمانى که در قید حیات بودند یعنى مدت 34 سال طبق برخى روایات براى پدر و عزیزان خویش گریه و سوگوارى میکرد.

2 - گریه‏ هااى امام سجاد(علیه السلام) در سخت‏ترین شرایط علاوه بر جنبه عاطفى، یکى ازراه‏هاى مهم مبارزه و افشاگرى بود.

 2- امام صادق(علیه السلام) به ابوهارون مکفوف دستور میدهد مرثیه بسراید و آنگاه که وى مرثیه خود را میخواند و امام(علیه السلام) سخت گریه مى‏کند. متوجه میشود از گریه امام صادق(علیه السلام) زنانى که پشت پرده حضور داشته‏اند صداى خود را به گریه و شیون بلند کردند. 

3- امام رضا(علیه السلام) دعبل خزایى شاعر را در ایام سوگوارى حضرت حسین(ع) به حضور مى‏پذیرد به او عنوان یارى دهنده اهل‏بیت، خوش‏آمد میگوید و از وى می‏خواهد در روزهاى غم و اندوه اهل‏بیت؛ یعنى عاشورا در مورد مصایب جد خویش اباعبدالله(علیه السلام) مرثیه بسراید  در مورد سینه‏ زنى نیز برخى از منابع تاریخى نشان می‏دهد که وقتى بنى‏ هاشم براى اولین بار از مدینه به کربلا آمده و با کاروان اسراء در آن مکان برخورد نمودند به رسم عزادارى زنانشان دست به سینه می‏زدند. 



حاج آقای دولابی رحمة الله علیه:

 امیدوارم نور فاطمه زهرا (س) همه شما را غرق کند. هر وقت یادش می‌کنید نور او با شماست.

نور، علم است، چراغ است. اگر چراغ را خاموش کنند با این که چشم داریم جایی را نمی‌بینیم. چشم تنها برای دیدن کافی نیست. نور هم لازم است. لذا نور فاطمه برای شما خیلی خوب است.


وقتی به آن خانم توجه کردی آن نور به مجلس شما می‌تابد. نور فاطمه زهرا خیلی صفا دارد. اگر ذکری از جمالش بشود، یکمرتبه می‌بینی که خورشیدی پیدا شد که تمام ظاهر و باطن و درون و بیرون را روشن کرد.


نور، آدم را زیبا می‌کند. « وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ - و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود / النّور، 40»؛ وقتی نور نبود، چیزی نداریم. این نور، یعنی نور فاطمه، نور محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین). اینها همه نور خدا هستند؛ « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » نور همین است.


محمد و آل محمد(ص) مال آسمان‌ها و زمینند و همه نور هستند. وقتی یادشان می‌کنیم آن خورشید، خودش را نشان می‌دهد و ما هم نور می‌گیریم و جزو نور آنها می‌شویم. وقتی چراغ روشن شد خیلی زیبا می‌شود. همه چیز را در قلب خود و با جان خود نگاه می‌کنی. هر چه حسن و زیبایی است آشکار می‌شود. آن نور، عیب‌ها را هم کنار می‌زند. اصلا نور، ظلمتی باقی نمی‌گذارد.


ان شاء الله روز قیامت آن قدر به فاطمه زهرا (علیها السلام) علاقه‌مند هستیم که هر وقت آنها را گم کردیم، خودشان می‌آیند ما را در بغل می‌گیرند و می‌گویند: ما را ندیدی؟! از بس ما را دوست دارند

وقتی خدا را بیش‌تر از همه دوست بداری، حق آنها را می‌توانی ادا کنی. طبق وظیفه‌ات رفتار می‌کنی بدون هیچ زحمت. چون مولا بالای سر اوست و حواسش به اوست و آن هم حق کسی را ضایع نمی‌کند. این خیلی بینایی می‌آورد.


قدرت ندارم همه را تعریف کنم؛ ان شاء الله خودتان بیابید. آنچه را در قلبت می‌یابی خوب است، خیلی قشنگ است. با قلب و جانت معامله می‌کنیم کسی هم نمی‌فهمد.


(کتاب طوبی محبت – ص 56)