- ۰ نظر
- ۰۸ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۴۲
زمانی که در سپاه ارومیه بود، در اکثر فعالیت ها شرکت می کرد، حتی نگهبانی هم می داد. نصف شب بلند می شد، می آمد و می گفت: «چرا منو بیدار نکردین؟» می گفتیم: «برای چی؟» می گفت: «برای نگهبانی. نمی خواین ما هم از این ثواب بهره ای ببریم؟» می گفتیم: «مگه ما مردیم که شما بیای نگهبانی بدی؟» می گفت: «این حرفا نیست. ما باید همه مون با هم امنیت این جا رو حفظ کنیم.»
در جایی که نگهبانی می دادیم، دو دسته نیرو بودند. یک دسته نیروهای ژاندارمری، یک دسته هم نیروهای سپاه. آن شب آقا مهدی به من گفت: «برو بپرس اسم شب امشب چیه؟» رفتم و پرسیدم. آنها پس از کمی تعارف گفتند: «اسم شب امشب، سوسنه.» رفتم به آقا مهدی گفتم: «اسم شب، سوسنه.» خندید و گفت: «سوسن دیگه چه صیغه ایه؟ اینا هنوز هیچی نشده یاد زن هاشون افتادن و اسم اونارو روی شب ها گذاشتن.»
شب بعد، خود آقا مهدی رفت پیش آنها و گفت: «خُب، اسم شب امشب چیه؟» گفتند: «خودتون می ذاشتین دیگه، یه شهنازی، شهینی، مهینی، یه چیزی می ذاشتین دیگه.» آقا مهدی گفت: «شهناز و شهین و مهین یعنی چی؟ اسم شب رو بذارین شمشیر، تا یاد شمشیر بیفتیم، نه این که با اسم شب، یاد شهناز کوره بیفتیم.»
اگر منظور از معلوم نبودن، عدم شناخت امام باشد، به نظر میرسد حدیث معروف پیامبر(صل الله وعلیه وآله وسلم): «هر کس بمیرد در حالیکه امامش را نشناخته باشد، بر مرگ جاهلیت مرده است»؛ ضرورت شناخت امام و ضررهای ناشی از نشناختن امام را به خوبی تبیین میکند که جامعه اسلامی بدون امام با جامعه جاهلیت و بیدینی مساوی است.
اما اگر مقصود از معلوم نبودن، آشکار نبودن و غیبت باشد؛ بر اساس روایات پیامبر(صل الله علیه وآله وسلم) و اهلبیت(علیهم السلام) که فرمودند: «فایده امام در زمان غیبت مانند فایده آفتاب پشت ابر است»؛میتوان گفت هر چند مردم در دوره غیبت از بسیاری از برکات وجودی امام بهرهمند هستند، ولی در عین حال جامعه در زمان غیبت از مهمترین اثر حضور امام، یعنی اداره مستقیم و مشهود امور دنیا و آخرت افراد جامعه توسط معصوم و مدیریت سیاسی و فرهنگی جامعه توسط شخصی که از نظر علمی و عملی دچار اشتباه نمیگردد، محروم هستند گرچه تمام آنچه میگذرد، حتی در زمان غیبت از منظر حضرتشان مخفی نیست.
روایتی وجود دارد که بر اساس آن هر فردی هنگام مرگ و جدا شدن از دنیا، امام علی(علیه السلام) را میبیند، و نیز بر اساس باور شیعیان، معصومان(علیهم السلام) به تمام آنچه در دنیا میگذرد احاطه دارند. علاوه بر آن و به صورت ویژه، احادیث دیگری حاکی از توجه خاص خدا و اولیای او به افرادی است که در غربت جان داده و مزاری ندارند:
1. پیامبر اسلام(ص): «... مؤمن هرگز در وحشت و تنهایى نیست، هرگاه مؤمنى در غربت بمیرد، فرشتگان براى او میگریند و برایش طلب آمرزش مینمایند، و این براى مؤمنى است که غریب بمیرد و گریهکنندهاى نداشته باشد، و از محل جان دادنش نوری خواهد درخشید که تا زادگاهش را روشن خواهد کرد».
2. امام صادق(علیه السلام): «هیچ مؤمنى نیست که در دیار غربت جان سپارد و گریهکنندهاى بر بالینش حاضر نشود، مگر آنکه قسمتهایى از زمین که در آنها خدا را عبادت مینمود، لباسهایی که بر تن میکرد، درهاى آسمان که کردارش از آن درها بالا میرفت و دو فرشته گمارده شده بر او برایش گریه میکنند».
اما آنچه در برخی از مداحیها و روضهها مطرح میشود که امام حسین(علیه السلام) و یا حضرت زهرا(سلام الله علیها) در کنار شهدای مفقود الاثر حاضر میشوند، مستند به روایتی نیست، بلکه کنایه از آن است که شهیدان مفقود الاثر به دلیل شباهتی که با حضرت زهرا(س) در گمنامی مزارشان دارند، و از آنجا که با توجه به روایات بالا، بیشتر مورد توجه خدا هستند، طبیعتاً توجه بیشتری از طرف حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دیگر معصومان(علیهم السلام) به آنان میشود.
در روایتی به نقل از امام صادق(علیه السلام) چنین آمده: «هنگامی که نمرود پس از محاکمه حضرت ابراهیم(علیه السلام) نسبت به شکستن بتها تصمیم به سوزاندن آنحضرت گرفت، دستور به جمعآوری هیزم داد و هیزم زیادی جمعآوری و آتش زده شد، به گونهای که هر پرندهای که از کنار آن میگذشت در هوا میسوخت. هنگامی که حضرت ابراهیم در منجنیق قرار داده شد تا در آتش پرتاب شود، تمامی موجودات دنیا از پروردگار درخواست نجات وی را نمودند. حتی جبرییل نیز که به امر پروردگار به آسمان دنیا نزول کرده بود، گفت: پروردگارا! ابراهیم تنها خداپرست روی زمین است که دشمنت بر او مسلط شده! پس نجاتش بده. پروردگار فرمود: او بنده من است اگر از من بخواهد نجاتش میدهم. جبرئیل با اذن پروردگار به ملاقات حضرت ابراهیم رفت و گفت، آیا حاجت و درخواستی از من داری؟ فرمود به تو خیر، اما به پروردگارم بلی، خلاصه اینکه آنحضرت جز از خدا کمک و استمداد نخواست، اما جانداران و حشرات زمینى به خدا شکایت کردند و اجازه خواستند که بر آن آتش آب بریزند، خداوند فقط به قورباغه اجازه داد، این حیوان آب میآورد و بر آتش میریخت تا شاید بتواند آتش را خاموش نماید و در همین راستا دو سوم او سوخت و یک سومش باقى ماند، ولی وزغ بر خلاف قورباغه در آتش میدمید تا شعلهورتر شود؛از اینرو پیامبر اسلام از کشتن قورباغه نهی فرمودند».
داخل چادر، همه بچهها جمع بودند. میگفتند و میخندیدند. هر کسیچیزی میگفت و به نحوی بچهها را شاد میکرد. فقط یکی از بچهها به قول معروف رفته بود تو لاک خودش! ساکت گوشهای به کوله پشتی اش تکیه دادهبود و فکورانه حالتی به خود گرفته بود. گویی در بحر تفکر غرق شده بود! هرکس چیزی میگفت و او را آماج کنایهها و شوخیهای خود قرار میداد! اما اوبیخیالِ آنچه میگفتیم، نشسته بود.
یکباره رو به جمع کرد و گفت: "بسّه دیگه، شوخی بسّه! اگه خیلی حال دارین به سوال من جواب بدین."
همه جا خوردند. از آن آدم ساکت این نوع صحبت کردن بعید بود. همه متوجه او شدند.
گفت: "هر کی جواب درست بده بهش جایزه میدم."
بچهها هنوز گیج بودند و به هم نگاه میکردند که گفت: " آقایون افضل الساعات (بهترین ساعت ها) کدام است؟"
پچ پچ بچهها بلند شد. به هم نگاه میکردند. سوال خیلی جدّی بود، یکی از بچهها گفت: "قبل از اذان، دل نیمه شب، برای نماز شب"
با لبخندی گفت: "غلطه، آی غلطه، اشتباه فرمودین."
دیگری گفت: "میبخشین، به نظر من اذان صبح وقت نماز و...!"
گفت: " بَهَ، اینم غلطه!"
هر کدام ساعتی خاص را براساس ادراکات، اطلاعات و برداشتهایخود گفتند. نیم ساعتی از شروع بحث گذشته بود، هر کسی چیزی میگفت و جواب او همچنان "نه" بود.
همه متحیر با کمی دلخوری گفتند: "آقا حالگیری میکنیها، ما نمیدونیم."
و او با لبخندی زیبا گفت: "از نظر بنده بهترین ساعت ها، ساعتی است که ساخت وطن باشد و دست ِ کوارتز و سیتی زن و سیکو پنج رو از پشت ببنده!"
با خنده از جا بلند شد و رفت تا خودش را برای نماز ظهر آماده کند.
پاسخ اجمالی
نزدیک شدن به خدا و خارج کردن محبت غیر او از دل، هدفی مقدس است که هر دعایی میتواند به آن کمک کند، امّا امامان و پیشوایان ما، در برخی از دعاها و مناجاتهای خویش با پروردگار، این موضوع را صریحاً از خداوند درخواست میکردند:
«...سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی...»؛آقای من محبت دنیا را از قلب من خارج کن.
«اللَّهُمَّ ... ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»؛
خدایا دل کندن از حب دنیا، و روی آوردن به قیامت را روزی من گردان، و مرا مهیاى مرگ کن قبل از آنکه مرگ فرارسد.
فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلى روشن نیست و آگاهى از آن دانشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى میطلبد. ولی به طور اجمال، روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنها است. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را بهطور خاص ندانیم، بنابر قاعده کلى فوق(احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى است) باید از آن پیروى کنیم؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتى هست، هر چند آن مصلحت بر ما ناشناخته باشد.
از سنن اسلامی، توصیه به انجام بیشتر فعالیتها - مانند خوردن و آشامیدن - با دست راست است که شاید نمادی از اصحاب الیمین باشد؛همانطور که امام علی(علیه السلام) در بخشی از صفات پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «... دست راست را براى خوردن، آشامیدن، دادن و گرفتن بهکار میبرد. جز با دست راست چیزى را دریافت نمیکرد و جز با دست راست عطا نمیکرد و دست چپش براى دیگر کارهاى بدنش بود. در همه کارها [مانند] لباسپوشیدن، کفشپوشیدن و از مرکب پیادهشدن دوست داشت که با دست یا پاى راست آغاز کند....».
در روایات؛ از خوردن و آشامیدن با دست چپ نکوهش شده است:
پیامبر اسلام(ص): «خوردن با دست چپ، از نافرهیختگى است». «هر کس با دست چپ بخورد، شیطان نیز همراه با او میخورد و هر کس با دست چپ بنوشد، شیطان نیز همراه با او مینوشد».
سَماعة بن مِهران میگوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره اینکه کسى با دست چپ بخورد یا بیاشامد، پرسیدم و آنحضرت فرمود: «مباد کسى با دست چپ بخورد یا بیاشامد و یا با آن چیزى را بردارد».
از اینرو فقها نیز خوردن و آشامیدن را در حال اختیار و بدون عذر مکروه دانستهاند.
البته، طبیعی است افرادی که فاقد دست راست میباشند و یا دست راست آنان تواناییهای لازم را ندارد و حتی چپدستها - در صورت عسر و حرج - مشمول توصیههای موجود در این روایات نیستند.