- ۰ نظر
- ۲۸ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۲۱
1)امام حسین (علیه السلام)در روز عاشورا پیوسته ومدام مشغول ذکر لا حول ولا قوه الا بالله بود.
2)امام حسین(علیه السلام ) صبح عاشورا با داشتن موذن مخصوص خودشان اذان گفتند.
3)عروس و دامادی که در روز عاشورا به شهادت رسیدند،وهب وهانیه نام داشتند.هانیه تنها زنی بود که در کربلا به شهادت رسید.
4)اولین زمینی که خداوند آن راقداست بخشید زمین کربلا بود.
5)اولین آبی که خداوند آن را قداست بخشید،آب فرات بود.
6)اولین شخصی که درشب عاشورا،اعلام یاری به ابا عبدالله (علیه السلام )کرد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بود.
7)اولین شهید از خاندان بنی هاشم درروز عاشورا حضرت علی اکبر (علیه السلام ) بود.
8)اولین شخصی که با تربت امام حسین نماز خواند امام سجاد (علیه السلام) بود.
یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود.
بهش گفتند:«با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.»
می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟
مگه نفرمود: «والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی».
عملیات والفجر 4 مسؤول محور بود.
حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.
لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین علیه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.»
شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست......
اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر کرده که بشر کارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد. خداوند برای حوادث جهان، علل و اسبابی مقدّر کرده،در مورد افعال انسانی،عقل و اراده و اختیار از جملة آن اسباب است اما آنچه که انسان با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف برگزیند، قضای الهی است.
بشر همیشه خود را بر سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن میکند، و این همان قضا و قدر الهی خواهد بود.
انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او هماهنگ است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواستههای او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة بیرونی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد میتواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.
اما امام حسین(علیه السلام)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنیامیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعتگذار را جایز ندانسته بود)حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامههای بیشمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد. بنابراین راهی که امام برمیگزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.
حضرت میفرماید: «خداوند میخواهد مرا کشتةسربریده، بناحق و ستمدیده ببیند».
کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند میخواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشند. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،ولی انسانها را آزاد گذارده که به خواست خدا عمل کنند یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.
در مورد امام حسین(علیه السلام) هم خداوند میخواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین علیه السلام در انتخاب آن راه مجبور نبود.
حضرت خود را آزاد میدانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را میپسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت میدانست.
اگر خداوند بخواهد به صورت اجبار انسانها را به راهی ببرد، مطمئناً به راه ایمان و بندگی اجبار میکرد، نه به سوی کفر و گمراهی در عین حال خدا ایمان اجباری را نمیپسندد و ایمانی را میخواهد که از روی اراده و انتخاب باشد و این ارزشمند است،نه ایمان اجباری.
پس خداوند وقتی ایمان جبری نخواهد و ارادة قطعی و تخلف ناپذیرش بر هدایت شدن اجباری مردم تعلق نگیرد، ارادة قطعی او بر کفر کافران و شرک مشرکان تعلق نخواهد گرفت، زیرا چنین ارادهای علاوه بر آن که جبر را حاکم میکند و مخالف دستور الهی است (که به ایمان امر کرده است) و فرستادن پیامبران را بی فایده میکند و...، ظلم میباشد اما خداوند از ظلم و ستم پیراسته است. پس نه کفر کافران به تقدیر حتمی است (که اراده انسان در آن نباشد) و نه ایمان مؤمنان، چون در این صورت نه کفر آنان گناه بود و نه ایمان ایشان ارزش داشت.
فلسفه عزاداری چیست؟
مسئله انسان سازی، جامعه سازی و انتقال فرهنگ شیعی به نسل بعد، در مجالس امام حسین علیه السلام، قوی تر می باشد؛ زیرا ماهیت قیام امام حسین علیه السلام و نیز آموزه های تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عاشورا، در رشد و بالندگی انسان و جامعه چشم گیر بوده و عناصر رویداد کربلا، مؤلفه های اساسی و اصلی را در ترسیم فرهنگ شیعی رقم زده است که توسط مراسم سوگواری به نسل بعد منتقل می شود. موارد زیر نیز می توانند حکمت عزاداری برای امام حسین علیه السلام تبیین کنند:
1. نوعی اعتراض به ظالمان زمان و حمایت از مظلومان جهان
2. عامل تقویت حس عدالت خواهی و انتقام جویی از ستمگران
3. زمینه ساز اجتماع شیعیان جهت پیروی و دفاع از حق.
4. توجه به هدف قیام امام حسین علیه السلام که همانا احیاى ارزشهاى دینى و جلوگیرى از انحراف بود
5. زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینى
6. الهام بخش روح انقلابى و ستم ستیزى
7. پیوند عمیق عاطفى بین امت و الگوهاى راستین
8. اقامه مجالس دینى در سطح وسیع و آشنا شدن تودهها با معارف دینى
9. پالایش روح و تزکیه نفس
10. اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و ... . اما اصل عزادارى و سوگوارى از خود اهل بیت(علیهم السلام) است ولى چگونگى آن تا حدود زیادى با شیوههاى قومى و ملى عجین شده است و این آمیزش تا زمانى که مشتمل بر خلاف شرع نباشد اشکالى ندارد.
داستان گریه و عزادارى پس از شهادت حضرت امام حسین(علیه السلام) از سوى امامان(علیهم السلام) داستان دامنه دارى است. به مواردى اشاره مىشود:
1- امام چهارم(علیه السلام) که خود در کربلا شاهد مصائب دردناک امام حسین(علیه السلام) و یاران فداکار او بود و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناک تا زمانى که در قید حیات بودند یعنى مدت 34 سال طبق برخى روایات براى پدر و عزیزان خویش گریه و سوگوارى میکرد.
2 - گریه هااى امام سجاد(علیه السلام) در سختترین شرایط علاوه بر جنبه عاطفى، یکى ازراههاى مهم مبارزه و افشاگرى بود.
2- امام صادق(علیه السلام) به ابوهارون مکفوف دستور میدهد مرثیه بسراید و آنگاه که وى مرثیه خود را میخواند و امام(علیه السلام) سخت گریه مىکند. متوجه میشود از گریه امام صادق(علیه السلام) زنانى که پشت پرده حضور داشتهاند صداى خود را به گریه و شیون بلند کردند.
3- امام رضا(علیه السلام) دعبل خزایى شاعر را در ایام سوگوارى حضرت حسین(ع) به حضور مىپذیرد به او عنوان یارى دهنده اهلبیت، خوشآمد میگوید و از وى میخواهد در روزهاى غم و اندوه اهلبیت؛ یعنى عاشورا در مورد مصایب جد خویش اباعبدالله(علیه السلام) مرثیه بسراید در مورد سینه زنى نیز برخى از منابع تاریخى نشان میدهد که وقتى بنى هاشم براى اولین بار از مدینه به کربلا آمده و با کاروان اسراء در آن مکان برخورد نمودند به رسم عزادارى زنانشان دست به سینه میزدند.
حاج آقای دولابی رحمة الله علیه:
امیدوارم نور فاطمه زهرا (س) همه شما را غرق کند. هر وقت یادش میکنید نور او با شماست.
نور، علم است، چراغ است. اگر چراغ را خاموش کنند با این که چشم داریم جایی را نمیبینیم. چشم تنها برای دیدن کافی نیست. نور هم لازم است. لذا نور فاطمه برای شما خیلی خوب است.
وقتی به آن خانم توجه کردی آن نور به مجلس شما میتابد. نور فاطمه زهرا خیلی صفا دارد. اگر ذکری از جمالش بشود، یکمرتبه میبینی که خورشیدی پیدا شد که تمام ظاهر و باطن و درون و بیرون را روشن کرد.
نور، آدم را زیبا میکند. « وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ - و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود / النّور، 40»؛ وقتی نور نبود، چیزی نداریم. این نور، یعنی نور فاطمه، نور محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین). اینها همه نور خدا هستند؛ « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » نور همین است.
محمد و آل محمد(ص) مال آسمانها و زمینند و همه نور هستند. وقتی یادشان میکنیم آن خورشید، خودش را نشان میدهد و ما هم نور میگیریم و جزو نور آنها میشویم. وقتی چراغ روشن شد خیلی زیبا میشود. همه چیز را در قلب خود و با جان خود نگاه میکنی. هر چه حسن و زیبایی است آشکار میشود. آن نور، عیبها را هم کنار میزند. اصلا نور، ظلمتی باقی نمیگذارد.
ان شاء الله روز قیامت آن قدر به فاطمه زهرا (علیها السلام) علاقهمند هستیم که هر وقت آنها را گم کردیم، خودشان میآیند ما را در بغل میگیرند و میگویند: ما را ندیدی؟! از بس ما را دوست دارند
وقتی خدا را بیشتر از همه دوست بداری، حق آنها را میتوانی ادا کنی. طبق وظیفهات رفتار میکنی بدون هیچ زحمت. چون مولا بالای سر اوست و حواسش به اوست و آن هم حق کسی را ضایع نمیکند. این خیلی بینایی میآورد.
قدرت ندارم همه را تعریف کنم؛ ان شاء الله خودتان بیابید. آنچه را در قلبت مییابی خوب است، خیلی قشنگ است. با قلب و جانت معامله میکنیم کسی هم نمیفهمد.
(کتاب طوبی محبت – ص 56)
بانوان برگزیده همراه امام حسین علیه السلام
بانوان برگزیدهی همراه امام حسین علیه السلام، فقط یک عده اعضای خانواده و خویشان نبودند، بلکه شخصیتهایی بودند که تحقق هدف والای زنده کردن اسلام حقیقی و هدایت مردمان در طول زمان، از آنان بر میآمد؛ چنان که سرآمد مردان نیز شخصیتهای بارزی چون امام سجاد، حضرت ابوالفضل العباس، حضرت علی اکبر، قاسم بن الحسن، عبدالله الحسن و ... بودند.
*- امام حسین علیه السلام، خودشان فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء سلام الله علیها بودند، یعنی سر سلسهی همان اهل بیتی که اجر رسالت در مودت آنها ترسیم و تبیین شده است.
*- حضرت زینب کبری علیهاالسلام نیز فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء سلام الله علیها بودند، چنان که حضرت عباس علیه السلام و سایر برادرانی چون: عبدالله، جعفر، محمد، ابراهیم، عون، عتیق و ... نیز همه فرزندان امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام بودند.
*- حضرت ام کلثوم علیهاالسلام نیز دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.
*- حضرت زینب صغری علیهاالسلام نیز از دیگر دختران امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.
*- بانوی بزرگ دیگر، فاطمه، دختر امام حسن مجتبی علیه السلام بودند با کنیهی (ام عبدالله و ام الحسن)، همسر امام سجاد و مادر حضرت امام باقر علیهم السلام که به همراه همسر و فرزند خردسال خود عازم شدند. بانویی که امام صادق علیه السلام در شأن ایشان فرمودند: «در میان فرزندان امام حسن (علیه السلام) زنی با فضیلت تر از او وجود نداشت ».
*- رقیه، دختری دیگر از امیرالمؤمنین علیه السلام بود. لقبش ام کلثوم صغری و مادرش ام حبیبه است که نامشان «صهبا» بود . دختر او عاتکه نیز با او بود که بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و هنگام حمله دشمن به خیام در زیر پای اسبان به شهادت رسید.
*- رمله، همسر امام حسن مجتبی علیه السلام و مادر حضرات قاسم و عبدالله، فرزندان امام حسن (علیه السلام) بود که در کربلا حاضر شد و شاهد جانبازی و شهادت فرزندانش بود.
*- حضرات فاطمه، سکینه، رقیه و رباب نیز خانوادهی امام حسین علیه السلام بوذند که همراه پدر و همسر خود عازم شدند.
*- در واقع باید معلوم میشد که این لشکرکشی عظیم و شوق به این جنایات هولناک، فقط علیه امیرالمؤمنین و فاطمه و اولاد ایشان علیهم السلام بوده است – یعنی دشمنی با اهل بیت، به جای مودت نسبت به آنها – چنان که یزید گفت: حقی بود از پدرانم، که من از این خاندان پس گرفتم. و معلوم شد که در میان انبوه مسلمانان، فقط تعداد قلیلی به آنها مودت داشتند! پس دین لقلقهی زبان شده بود.
شهید مدافع حرم:امیر سیاوشی
از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد.
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی انجام میداد. تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (علیه السلام) بیشتر نگاهت میکند.