نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

نماد مهر

ღ♥ღ از آسمان مهربان تر خدای آسمان است که آنرا گنبد هستی قرار داده است ღ♥ღ

لبخند حلال
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۷، ۲۰:۱۱ - 00:00 :.
    تسلیت

❀◕ ‿ ◕❀

 مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه می شود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را می نویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه شود نامه را می فرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش می کند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش می رود و مادرش را بر نقش زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:


گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم


می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می یاد می تونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!


❀◕ ‿ ◕❀


روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!

گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئی  و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.

گفتند:.آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید.


گفت:آری جزئ نخست اعتماد بر خدای عزوجل است .دوم آنچه مقدر است بودنی است،سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد .

چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.


در برخی روایات بیان شده که موی سر پیامبر اکرم(ص) تا حدی بلند بوده است اما بلندی آن از نرمه گوش فراتر نمی‌رفت:

ایوب بن هارون گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا رسول خدا(ص) فرق سرش را باز می‌کرد؟ امام(علیه السلام) فرمود: «نه، موقعى که رسول خدا(ص) موى سرش تا نرمه گوش می‌رسید، موهاى خود را کوتاه می‌کرد».

گفتنی است؛ بلند کردن مو اگر موجب شهرت نشود و مطابق عرف جامعه باشد ایرادی نداشته و دلیل شرعی نمی‌خواهد، اما باید نظافت آن‌را رعایت نمود و رسول خدا(ص) علاوه بر این‌که خود به آراستگی ظاهری توجه ویژه داشت به دیگران نیز توصیه می‌نمود که این‌گونه باشند، چنان‌که امام علی(علیه السلام)  به نقل از رسول خدا(ص) ‌فرمود: «هرکس موى سر بگذارد باید آن‌را نیکو رسیدگی و آرایش کند یا این‌که آن‌را کوتاه کند».

در پایان یادآور می‌شویم که؛ رسول خدا(ص) یک‌بار موی سرشان را بلند کردند، با این‌که سیره ایشان این بوده است که موی سر را به قدری بلند نمی‌گذاشتند که نیاز به باز کردن فرق سر باشد. آن یک‌بار را ابابصیر از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل می‌کند: از امام صادق پرسیدم: «فرق» باز کردن در وسط موى سر از سنّت است؟ امام(علیه السلام) فرمود: «نه»، گفتم: آیا رسول خدا(ص) هیچ وقت براى موى سرش «فرق» گذاشت؟ فرمود: «آرى». پرسیدم: چگونه می‌شود که رسول خدا(ص) این کار را انجام دهد، حال آن‌که از «سنت» نباشد؟! فرمود: «هرکس در وضعى قرار بگیرد که رسول خدا در آن وضع قرار داشت باید مانند آن‌حضرت موى سرش را تفریق نماید». گفتم: آن وضعیت چه بود؟ فرمود: «وقتی رسول خدا از خانه کعبه جلوگیرى شد با این‌که شتر قربانى رانده بود و محرم شده بود خوابى را دید خدا در قرآن گزارش داده که‏: «لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤِِْیا بِالْحَقِّ ...»پس رسول خدا دانست که در آینده نزدیک فرامی‌رسد آنچه به وى نوید داده شده (به سلامت وارد مکه خواهد شد)، لذا موى سرش را تقصیر نکرد و از زمانى که احرام بسته بود تا سال بعد همچنان موى سرش باقى بود - که به ناچار نیازمند تفریق گردید - ولى پس از انجام عمل حج و تراشیدن موى سر، آن‌حضرت، دیگر موى سرش را بلند نکرد، و نه قبل از وضع نامبرده، موى سرش را می‌گذاشت که آنقدر بلند شود که احتِِیاج به فرق گرفتن داشته باشد».

فقها بنا بر برخی روایات که از جمله آن روایتی است که بیان شد؛ حکم به استحباب بلند گذاشتن مو، خصوصاً از اول ذیقعده، برای کسی که نیت حج دارد، کرده‌اند.

**********************************************

*****************************


 

مولای من وقت آمدنت دیر شد بـیــا


این دل در انتظار تـو پیـر شد بـیـــــا


دیدم به خواب آمدی از جاده های دور


گفتم دلم ؛ خواب تو تعبیر شد بـیـــــــا


این جمعه هم گذشت ، ولیکن نیامدی


آیات غربتم همه تفسیر شد بـیـــــــــا


گفتی که پاک کن دلت ازهرچه غیر ماست


قلبم به احترام تو تطهیر شد بـیــــــــا


هر شب به یاد خال لبت گریه می کنم


عکست میان آینه تصویر شد بـیــــــــا


در دفترم به یاد تو نرگس کشیده ام


نرگس هم از فراق تو دلگیر شد بـیــا

 



ای پادشه خــــوبان داد از غــم تنهایی


دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی


دایـــم گـــل این بستان شـــاداب نمــــی‌مــاند


دریـــــــاب ضعیـفـــان را در وقــــت تــــوانـایــــی…